گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
مطلع سعدین و مجمع بحرین
جلد سوم
وقایع سنه ست و عشرین عزیمت حضرت خاقان سعید به جانب سرخس و نهضت میرزا بایسنغر به جانب مشهد مقدس‌





چون فصل زمستان به آخر كشید و بشارت نسیم بهار به مسامع اهل اعتبار رسید و دیده‌وران فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ «93» از طراوت حسن فروردین و لطافت سبزه و ریاحین آگاه شدند و مركبات طبایع از نشوونما در اهتزاز و مرغان خوش‌آواز در هرمرغزار در پرواز آمدند
بیت
به وقت صبح چو مرغ از بهار یاد كندصبوحیان را عیش سحر زیاد كند حضرت خاقان سعید اوایل حوت از دار السلطنه هرات به هوای جانور انداختن عزیمت ولایت سرخس فرمود و چون آفتاب لوای جهانگشا سایه همایون بر سر ساكنان آن ولایت انداخت و شاهباز مرحمت و عنایت بال اقبال بر مفارق ایشان متبسّط ساخت، از حدود ماوراء النهر و تركستان تا اقصای مملكت مازندران تمام اكابر و اشراف و سرداران اطراف به اردوی همایون كه مركز دایره دولت و محیط
______________________________
(93). سورة الروم 50.
ص: 353
نقطه خلافت بود رسیدند و شرف بساطبوس یافته به عین عنایت بهره‌مند شدند و آن حضرت چند روز به دولت فرخنده و بخت فیروز در آن صحرای دلگشای به جانور پرانیدن التفات نمود و به عزم زیارت سلطان المشایخ، الطود الشامخ، صاحب السّیر و الطّیر، شیخ ابو سعید بن ابو الخیر قدس سرهما نهضت فرمود.
رباعی
جانا به زمین خاوران سنگی نیست‌كاز خون دل خسته بر آن رنگی نیست
در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست‌كاز دست غمت نشسته دلتنگی نیست آن حضرت به صدق و نیاز شرایط زیارت به‌جای آورد و فرزندان شیخ كه از اكثر مشایخ آفاق به حسن مكارم اخلاق ممتاز و مستثنی‌اند خدمات شایسته به تقدیم رسانیدند و تمام اردوی همایون را به گوسفند و مایحتاج و تبركات لایقه خشنود كردند و آن حضرت همه را انعام و اكرام فرموده صدقات و نذور گذرانید و منتصف ربیع الآخر به سرخس معاودت نموده به عزم ییلاق در متنزّهات بادغیس چند روز منزل ساخت و اواخر ربیع الآخر امیر خضر خواجه و خواجه بردی را مقرر فرمود كه با لشكر گران عازم جانب ملك ری شده از آن حدود برخبر باشند.
و جناب میرزا بایسنغر كه عزیمت ولایت طوس و مشهد مقدس معلی فرموده بود، زیارت سلطان خراسان علیه الرحمة و الرضوان با شرایط آن به‌جای آورد و از آن‌جا متوجه مرغزار رادكان گشت و چند روز به جانور پرانیدن اشتغال نمود. باز چون تیر از شست و دست شاه جهانگیر می‌پرید و در پرواز با نسر طایر همراز می‌گشت و یوز از كمین‌گاه برق‌وار می‌جست و در نشیب و فراز به‌سان شیر حمله می‌آورد و آهوان را از چپ و راست می‌انداخت و دستها به خون خضاب می‌ساخت و چون صحاری از شكاری خالی شد، شاهزاده عزیمت ولایت مرو نموده كلنگ بسیار
ص: 354
گرفت و چون جمشید خورشید از اوج شرف به شرفه‌گاه ماه رسید العود احمد خوانده سیوم جمادی الأولی در قراباغ بادغیس به اردوی اعلی ملحق شد.
بیت
گشتند شادمانه به دیدار یكدگرفرخنده آن پدر كه چنانش بود پسر روز دیگر به موجب اجازت سلطان هفت كشور عزیمت نموده ششم ماه در دار السلطنه هرات به مقام باغ سفید كه در فصل بهار خوشتر از وعده یار و خرم‌تر از وصل دلدار است،
بیت
به هرسو یكی آبدان چون گلاب‌شناور شده مرغ بر روی آب نزول اجلال فرمود.
مصرع
جهان ز عدل وی ایمن جهانیان خرّم
و حضرت خاقان سعید چند روز در ییلاق بادغیس گذرانید.
و در آن اثنا، نوكر امیر شاهملك از جانب خوارزم رسید و عرضه داشت رسانید. مضمون آن‌كه براق اغلان اردوی محمد خان را گرفته بیشتر الوس اوزبك مطیع و منقاد او شدند. و آن حضرت عزیمت معاودت نموده اواخر جمادی الأولی در دار السلطنه هرات نزول اجلال فرمود.
قطعه
رسد به نه كره اكنون عنان شهر ز شادی‌چو دررسید به دولت ركاب خسرو اعظم
ص: 355 به پناه جمله اسلام و پشت زمره ایمان‌مدار ملّت احمد مراد خلقت آدم و در این ایام بشارت رسانیدند كه در احسن ساعات و ایمن اوقات هژدهم جمادی الأخری، باغ ملك را شجری بارور و چمن دولت را نهالی خوش ثمر پدید آمد.
بیت
اقبال خبر داد كه بر طالع مسعوددر خانه خاقان معظم پسر آمد یعنی امیرزاده علی بن میرزا محمد جوكی بهادر به طالع سعد به وجود آمد و میرزا محمد جوكی را از ظهور قرة العین استظهار قوی روی نمود و اسباب عشرت و طوی پادشاهانه ترتیب فرمود و چند روز بساط نشاط مبسوط ساخته جهانیان از عاطفت پادشاهانه بهره‌مند شدند.
مصرع
شدند از قدم فرخش جهان همه شاد
و به موجب فرموده:
بیت
در این صندل‌سرای آبنوسی‌گهی ماتم بود گاهی عروسی چون از مقدم شاهزاده علی مسرت تمام روی نمود، امیرزاده بوزنجر بن امیرزاده پیر محمد بن امیرزاده جهانگیر بن امیر بزرگ تیمور گوركان از این مرحله فنا به دار بقا رحلت نمود و حضرت خاقان سعید به وثاق امیرزاده مرحوم فرموده بازماندگان او را طلب داشت و دلداری و رعایت نمود و گفت.
ص: 356
بیت
رضا به حكم قضا گر دهیم و گر ندهیم‌از این كمند نشاید به شیرمردی جست هركه در ولایت خلقت خلعت قبای بقا پوشید عاقبت در معرض فنا افتاده بر عرصه‌ای كه عرضه فناست چه اعتماد و بر مملكتی كه قابل مهلكت است كدام اعتضاد.
مصرع
همان به كه نیكی بود یادگار
امیرزاده محمد جهانگیر بن امیرزاده محمد سلطان كه به عزّ مصاهرت حضرت خاقان سعید سرافراز بود، شاهزاده را از صبیه آن حضرت مولود عاقبت محمود، امیرزاده محمد سلطان در وجود آمد و دوازدهم رمضان جهان به یمن قدم فرخنده‌اش آرایش یافت و طوی به عظمت ترتیب نموده عالمیان به عاطفت پادشاهانه محظوظ شدند.
و حضرت خاقان سعید به آداب صیام قیام نمود و پنجم شوال به دولت و اقبال به صوب ولایت فوشنج و كوسویه به عزم شكار نهضت فرمود و یازدهم به دار السلطنه هرات بازآمده زمستان در مستقر دولت و سریر سلطنت قشلاق كرد و جناب میرزا بایسنغر به طریق قوشلامشی به جانب ولایت فراه رفت و چندگاه در ولایت فراه به نشاط و انبساط گذرانیده به دار السلطنه هرات آمد.

وقایع سنه سبع و عشرین و ثمانمائه معاودت حضرت از ییلاق بادغیس و آمدن میرزا بایسنغر از جانب مشهد و دیگر قضایا

اشاره

چون سلطان بدیع‌آیین ربیع سپاه سبزه و ریاحین به اطراف صحرا و بساتین كشید و بیدادگران خیل شتا پای عزم در ركاب رحیل آوردند، موكب اعلی
ص: 357
غره ربیع الآخر به رسم جانور پرانیدن متوجه جانب سرخس شد و چند روز در آن ولایت نشاط شكار فرمود و عنان عزیمت به صوب ولایت بادغیس عود نمود و در آن ییلاق خسرو آفاق چندگاه بارگاه اقامت برافراشت و خاطر خطیر به ضبط و تدبیر مصالح ممالك مصروف داشت.
بیت
چو پرگار چرخ از بر كوه و دشت‌بر این دائره چند كرّت بگشت حضرت خاقان سعید عزم معاودت نمود و غرّه جمادی الأخری به باغ زاغان نزول فرمود و جناب میرزا بایسنغر كه به جانب ولایت طوس و مشهد مقدس معلی رفته بود، چندگاه در مرغزار رادكان صید و شكار فرمود و چون خاطر همایون از نشاط شكار فراغت یافت عنان دولت و سعادت به صوب سریر سلطنت تافت و ششم جمادی الأخری به باغ سفید فرود آمد.
و امیر یونس كه از امرای عظمای میرزا بایسنغر به مزید اعتبار و اشتهار داشت پانزدهم ربیع الأول در سنّ شباب وفات یافت و هم در این سال، پنجم ماه رجب، امیر اعظم حسن صوفی ترخان برادر مهد علیا گوهرشاد آغا عالم فانی را وداع كرده به دار بقا رحلت نمود و در گنبد مدرسه آن بلقیس عهد مدفون شد. مظهر كرم و مروت و معدن سخا و فتوت بود. رجای واثق كه حق تعالی عوض نعیم دنیا اضعاف و آلاف نعیم اخری كه وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولی «94» ارزانی فرماید.
ترویح روح او را ختمات كلام ملك علام و اطعام طعام به‌جای آوردند و خلف صدق او امیر محراب ترخان را كه در بزم و بخشش ابر درفشان بود و در رزم و كوشش شمشیر رخشان می‌نمود، حضرت خاقان سعید عنایت فرمود و راه و رسم امارت دیوان اعلی كه منصب پدر او بود به جانب امیر محراب تفویض نمود.
______________________________
(94). سورة الضحی 4.
ص: 358
مصرع
خوش بود جای پدر زان پسر

ذكر احوال ماوراء النهر و سبب عزیمت میرزا الغ بیگ گوركان به جانب ولایت مغولستان‌

سابقا در سنه ثلاث و عشرین مذكور شد كه شیر محمد اغلان به سمرقند آمد و میرزا الغ بیك او را تربیت فرمود و او بی‌اجازت فرار نمود و میرزا الغ بیك او را گرفته بازآورد و باز عنایت نموده و اسباب سفر او ساخته به جانب مغولستان روان ساخت و شرح این سخن در موضع مسطور خواهد بود.
و چون شیر محمد اغلان به ولایت خود رسید، امرا اتفاق نموده او را به پادشاهی برداشتند و چون بر سریر سلطنت تمكن یافت، نخوت پادشاهی و فرط تكبر مزاج او را از قانون رعایت حقوق میرزا الغ بیك انحراف داد و علم بی‌نیازی بر بام گردون زد و از مكاتیب او عدول از جاده انقیاد معلوم شد.
و سبب مجدّد در مادّه مخالفت در این سال سنه سبع آن بود كه پسر علی مكریت از ماوراء النّهر گریخته پناه به او برد و میرزا الغ بیك او را طلبیده شیر محمد اغلان او را نفرستاد. این معالی موجب آن شد كه میرزا الغ بیك به جانب ولایت خجند عزیمت نمود و پانزدهم ذی الحجه سنه سبع در شاهرخیه قشلاق فرمود و فرمان همایون نافذ شد كه لشكرهای اطراف ممالك ماوراء النهر و تركستان به بلجار مقرر در موضع معیّن جمع آیند و امیر بری ملك و امیر شیخ ابو سعید با سایر امرا و تومانات در حدود اندگان زمستان گذرانیدند و همچنین امرای جوانغار امیر سلطان اویس برلاس و امیر خواجه یوسف و امیر توكل با لشكرها به موضع قراسمان به سر بردند و در خلال این احوال هلال فرّخ‌فال محرم هشتصد و بیست و هشت بر جهانیان واضح و لایح گشت.
ص: 359

وقایع سنه ثمان و عشرین و ثمانمایه ذكر نهضت میرزا الغ بیك به جانب مغولستان*

اشاره

در زمانی كه خسرو سیارگان از كاخ كیوان به ایوان برجیس آمد،
بیت
از چاه دی رسته به فن آن یوسف زرین بدن‌و از ابر مصری پیرهن اشك زلیخا ریخته
خیل سحاب از هرطرف رنگین‌كمان كرده به كف‌باران چو تیر بر هدف دست توانا ریخته و لشكر سرما از طلیعه سپاه بهار روی به انهزام آورد و نسیم جان‌پرور هوا لطف اعتدال پذیرفت و روزگار از قدوم فصل بهار طبیعت حیات گرفت جناب میرزا الغ بیك عزایم پادشاهانه كه قرین قضا و قدر است و دواعی خسروانه كه همنشین فتح و ظفر خواهد بود در حركت آورد و بیست و هفتم ربیع الأول موافق هشتم حوت لشكرها مرتب داشته و رایت نصرت برافراشته به جانب مغولستان روان شد.
و در اثنای راه آگاهی یافت كه بعضی از لشكر یاغی در حدود آشپره قشلاق كرده‌اند، رای جهان‌آرای كه در اوایل حال نظر بر اواخر اعمال اندازد و در بدایت فكرت حساب خاتمت پردازد چنان اقتضا فرمود كه جمعی از لشكر منصور بر سبیل ایلغار سرعت نمایند و امیر لقمان و امیر ابوك بزرگ و امیر شاه ولی و امیر اویس قوچین با سپاهی
بیت
ره و رایشان رزم و كین ساختن‌هوا ریزش خون و خو تاختن
ص: 360
روان شدند به راهی كه اندیشه بی‌رفیق توفیق از عرصه آن نتواند گذشت و وهم بی‌قرین تقدیر ساحت آن نمی‌یارد درنوشت.
بیت
نه هیچ ساكن و جنبان در او مگر انجم‌نه هیچ دایر و سایر در او مگر صرصر و بعد از ده شبانروز به رهنمونی بخت آگاه، ناگاه به ایلی رسیدند كه سردار ابراهیم واریزن و اولجایتو بودند. چون لشكر فیروزی اثر بی‌خبر به سر ایشان درآمدند، سواران یاغی بیرون رفتند و ایل و الوس غارت یافته لشكر منصور غنیمت موفور گرفتند.
و بعد از دو روز، ابراهیم واریزن و جهانشاه قمر الدین خنجر كین از نیام عداوت كشیده به تیغ آبدار آتشبار به حرب فروریختند و چون شیر بچه به باد داده و مار دم‌بریده با ده هزار سوار شمشیرگذار روی به حرب آوردند و از این طرف امرای نامدار جوانغار و برانغار و قول به مردان جنگی محكم داشته در برابر خصم آمدند.
بیت
دو لشكر به هم برزدند از كمین‌تو گفتی زدند آسمان بر زمین
ز باریدن تیر همچون تگرگ‌ز هر گوشه برخاست طوفان مرگ و از جانبین به‌سان صرصر حمله‌های تند بردند و از طرفین بر یكدیگر حمله آوردند. سر سروران گوی میدان و پرچم سنان گشت و پیكر شمشیر زنگاری از شنگرف خون گونه لعل بدخشانی و یاقوت رمانی یافت. در این‌حال جمعی از دلاوران لشكر منصور عنان سبك و ركاب گران ساخته نیزه‌های مار كردار بر گوش تكاوران بادرفتار نهادند و نعره و خروش اللّه اكبر به اوج دو پیكر آورده بر مخالفان زدند و جمعیت ایشان پریشان ساخته و مخالفان روگردان شده به یكبار فرار نمودند و سپاه در عقب رفته ابراهیم و دو پسر او را به قتل آوردند و این واقعه
ص: 361
چهاردهم ربیع الآخر در مقام آق‌سو به وقوع پیوست و سپاه ظفر شعار غنیمت و اسیر بسیار گرفتند و میرزا الغ بیك به منزل آق‌سو رسید و امرای ایلغار تربیت و عنایت یافتند.
و در آن مقام مشورت نموده رای بر آن قرار گرفت كه لشكرها به صورت مجموعی متوجه الوسهای قرامان شدند و از آب چو گذشته و به كوتل ابركیتو برآمده به سرخاب رسیدند و از راه بلقون به پیش رفتند و به كیتوكوتل برآمده و میل كرده باره باری فرود آمدند و از آب جارون عبور نموده به عریان بركش در گوگ‌پنیه سراپرده همایون بازكشیدند. امیر خدای داد از امرای كبار آن دیار احرام درگاه شاهزاده ظفرشعار بسته شرف دستبوس یافت و به مزید اعزار و اكرام و تشریف و انعام مخصوص گشته، شاهزاده جوانبخت رعایت كبر سن او نمود و از رای پیر استكشاف احوال اطراف فرمود و به طرف شیر محمد اغلان روان شد و در تقوقو سیاهی سپاه یاغی دیدند.
جناب میرزا الغ بیك پانزدهم جمادی الأخری تعبیه لشكر فرمود و در جوانغار امیر ارسلان خواجه ترخان و برادرش امیر محمود و در قنبل امیر ابوك بزرگ مقرر شدند و در برانغار امیر لقمان و امیر هری ملك معین گشتند و قول لشكر مستقر نفس مبارك آمد و قراول قول امیر اسكندر هندو بوقا و ابراهیم ایكوتیمور و اویس قوچین و خواجه یوسف و مراد قوچین بودند و چند قشون مكمّل جهت كوماك معین شد كه اگر دشمن روی به جایی آورد و یا رد یابد آن چند قشون مانند قضای آسمان و بلای ناگهان به سر مخالفان رسند و از آن طرف در برانغار پاینده بوقا و در جوانغار ملك صدر و در قول شیر محمد اغلان لشكر برآراستند.
دو لشكر چون بحر اخضر در جوش و خروش آمده متوجه یكدیگر شدند. از ابر كین برق نیزه و صاعقه تیر می‌جست و در فضای میدان تیغ و سنان می‌رست. كار از تیر و كمان به تیغ و سنان و دست و گریبان رسید. حمله گیراگیر و نعره هیاهوی برآمد. شیر محمد اغلان دانست كه به ضرب راست كاری نمی‌شود، با امرای خود
ص: 362
مقرر كرد كه دست راست و چپ یكی شده به یكبار بر یك طرف حمله كرده تیرباران كنند. اگر صورتی روی داد فهو المراد و الّا گریختن را عذری باشد. بر این قرار جمع آمده لشكری زیادت از كواكب بروج و فزون از افواج یاجوج بر جوانغار لشكر ظفرشعار جمله حمله كردند. امیر ارسلان خواجه چون كوه ثابت ایستاده جای خود محافظت نمود و یاغی هرچند سعی كرد او را نتوانست جنبانید و میرزا الغ بیك چون آن صورت مشاهده نمود فرمود كه تومانات هراول و كوماك «95» از پیش صف قول گذشته به جوانغار پیوستند. چون صفوف لشكر منصور صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ «96» استحكام یافت، جناب میرزا الغ بیك فرمود كه سورن انداختند. غریو گورگه و آواز كرنای برآمد و از غریدن كوس حربی و نالیدن دمامه زلزله در كوه افتاد و سپاه ظفرپناه به یكبار حمله كردند. شیر محمد اغلان
بیت
بفرمود تا تیرباران كنندهوا چون تگرگ بهاران كنند یك فصل تیراندازی بهادرانه كردند. اما دولت ابد پیوند دشمنان را مجال نداد و چون تاب مقاومت نداشتند هزیمت غنیمت انگاشتند.
بیت
در شتاب از پوست بیرون می‌جهد مانند ماردر هزیمت هركه را سهم تو باشد در قفا و علم شاهزاده جهان الغ بیك گوركان به حول یزدانی و تأیید ربانی ارتفاع یافت و آفتاب فتح و نصرت از مطلع عنایت تافت و لشكر منصور آن روز تا شب
______________________________
(95). همان است كه امروزه كومك و بیشتر كمك نوشته می‌شود به معنای مددیاری.
(96). سورة الصف 4. مطلع سعدین و مجمع بحرین ج‌3 363 وقایع سنه ثمان و عشرین و ثمانمایه ذكر نهضت میرزا الغ بیك به جانب مغولستان * ..... ص : 359
ص: 363
غیر زدن و گرفتن و كشتن كاری نداشتند و شب‌هنگام سپاه فلك احتشام در موضع بای‌بات و تقوقو جمع آمدند و فرمان همایون نفاذ یافت كه امیر داود ایلچی بوقا با ده هزار سوار در عقب گریختگان رفتند و آن‌جناب ركاب فلك‌سای به جانب ییلاق یلدوز كه بهترین ییلاقهای آن نواحی است و در آن موسم از انواع ریاحین
مصرع
روضه‌ای بود از بهشت برین
به رسم ایلغار حركت داد و غنایم بسیار به دست اقتدار لشكر نصرت شعار و جناب خسرو فیروز جنگ تیسیر این فتح از نتایج لطف یزدانی و سعادت آسمانی شناخت و رایات ظفر آیات به عزم معاودت برافراخت.
و موكب همایون از ییلاق یلدوز به موضع قرشی آمد و در آن موضع سنگ قاش را یافتند كه پادشاهان قدیم از طرف خطای آورده بودند* و حضرت صاحبقرانی خواست كه آن سنگ را به ماوراء النهر نقل كند و امیر جهانشاه را با چند هزار مرد آن‌جا گذاشت و او از نقل كردن آن عاجز شد و حضرت صاحبقران با تأسف می‌فرمود كه چرا آن سنگ را نیاوردند. میرزا الغ بیك دو هزار مرد جلد بازداشت تا به گردون آن سنگ را به دار السلطنه سمرقند رسانیدند و آن‌جناب به جانب سمرقند بازگشته نوكران جهت تبلیغ بشارت به درگاه سلاطین‌پناه فرستاد و اوایل شعبان این خبر سعادت اثر به هرات رسید و دغدغه‌ای كه از جهت آن سفر بعید در خاطرها بود مرتفع گردید.

تتمه احوال هشتصد و بیست و هشت‌

در افتتاح این سال، میرزا بایسنغر به سعادت و اقبال به عزم قوشلامشی و شكار عزیمت ولایت سیستان فرمود و چند روز به مساعدت بخت فیروز در مملكت نیمروز، به نشاط شكار انبساط نمود و به عزم معاودت عنان سعادت معطوف ساخته هفتدهم محرم در هرات فرود آمد و زمستان در ملازمت حضرت خاقان سعید در
ص: 364
دار السلطنه هرات قشلاق فرمود و اول بهار حضرت خاقان كامكار، عاشر ربیع الآخر، به رسم جانور پرانیدن متوجه ولایت سرخس شده میرزا بایسنغر عازم جانب طوس و مشهد مقدس معلی گشت و خاقان فریدون‌نشان و پادشاه گردون‌بارگاه، چندگاه در آن دو ولایت جانور پرانیده و یوز و سگ دوانیده و به عیش و خرّمی گذرانیده شكارها كردند و صیدها گرفتند و به دولت و سعادت به مستقّر سلطنت بازآمدند.
و آن حضرت اواخر جمادی الأخری، امیر یوسف خواجه بن امیر شیخعلی بهادر را با لشكری به جانب ملك ری فرستاد. و در این سال، هشتم ماه شعبان، امیر موسی رگمال وفات یافت و او را در زمان حضرت صاحبقران سوابق نیكو بندگی ثابت بود و در نوبت دولت آن حضرت خدمات شایسته به‌جای آورد و آن حضرت فرزندان و متعلقان او را تربیت و نوازش فرمود و راه و رسم او را به جانب ایشان رجوع نمود.
و در اواخر این سال، میرزا الغ بیك كه از یورش مغولستان فتح و ظفر همعنان معاودت نموده بود عزیمت ملازمت پدر بزرگوار و خاقان روزگار فرمود و پانزدهم ذی الحجه به شرف دستبوس و كنار و آغوش استسعاد یافت و به دیدار یكدیگر شادمان و خرم شدند.
قطعه
زهی مبارك ساعت زهی خجسته زمان‌كه كرد سلطان با خسرو زمان دیدار
زمانه را شده با عیش و خرمی الفت‌بهار را شده با باغ و بوستان دیدار و بر سلامتی ذات عدیم المثال شاهزاده بی‌مثال كه از آن یورش بازآمده بود شكرها گفته صدقات به مستحقان رسانیدند و چند روز طویها داده شاهزاده متوجه ماوراء النهر گشت و شاهزاده محمد جوكی را همراه ساخته بیست و هفتم ذی الحجه از
ص: 365
دار السلطنه هرات عزیمت نمود و به یك هفته به سمرقند رسید.
و از بدایع وقایع این سال همایون‌فال تدوین كتاب بدیع‌آیین ظفرنامه است كه خامه لطافت نگار ظرافت آثار الطف جهان اشرف ایران، دری برج فطانت و در درج متانت، مولانا شرف الدین علی الیزدی افاض اللّه علیه غفرانه ساخته‌وپرداخته و به قلم مشكین رقم نسیم عنبر شمیم به مشام خاص و عام رسانیده و رفعت سخن از ذروه جوزا گذرانیده
بیت
اول از بالای كرسی بر زمین آمد سخن‌او سخن را باز بالا برد و بر كرسی نشاند و آن كتاب لطافت انتساب در تمام ربع‌مسكون به قوت و دولت همایون قبول تمام یافته و پرتو التفات اكابر عالم بر آن نیّر جهان‌افروز تافته جزاه اللّه تعالی خیرا.
قطعه
من نمی‌دانم كه این جنس سخن را نام نیست‌نی نبوت می‌توانم گفتنش نی ساحری
آن‌كه پیش لفظ و كلكش باشد آن سحر حلال‌منشیان باشند چون گوساله نزد سامری
ساقیان لهجه او چون شراب اندر دهندهوش گوید گوش راهان ساغری كن ساغری و در بسط این سخن هم از منشآت آن ذات ملك صفات كه وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ «97» كه در تعریف آن تالیف و توصیف آن ترصیف
______________________________
(97). سورة الرحمن 24.
ص: 366
فرموده و الحق به خامه گوهرنثار آثار ید بیضا نموده سطری چند به تحریر خواهد پیوست.
رباعی
هربوی كه از مشك و قرنفل شنوی‌از نكهت آن زلف چو سنبل شنوی
گر نغمه بلبل ز پی گل شنوی‌گل گفته بود گرچه ز بلبل شنوی و شرح كلام در آن مقام چنان سرانجام یافته كه:
چون قوت دولت و مزید سعادت اقتضای ابقای آثار ارجمند و دوام ذكر جمیل و نام بلند می‌كند، زمره برگزیده آتَیْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ «98» كه اشرف انام‌اند علیهم الصلوة و السلام در خلوتسرای خلت این موهبت كرامت منزلت را هنگام اجابت دعوت مسألت نموده‌اند و در عقد فواید مواهب دیگر انتظام نموده كه رَبِّ هَبْ لِی حُكْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ «99» و ارباب علو همت كه صحیفه محمدت ایشان به رقم انّ اللّه یحب عوالی الهمم مرقوم شده همواره در ادخار ذكر جمیل و انتشار نام نیك جهد مستطیع مبذول داشته‌اند و سعی بلیغ فرموده و به هرقرن و زمان و عهد و اوان در ابقای رسوم ستوده و ادامت آثار نموده به انواع وسایل و اصناف اسباب و ذرایع توسّل جسته‌اند و توصّل نموده و بی‌شبهه معلوم است كه احوال و اوضاعی كه به تمادی روزگار در هربلاد و دیار وقوع یابد تحقیق قصّه قصّه از آن بر سبیل تفصیل از دست كوشش و سعی جمیل كسی كه قادر نباشد بر احضار مردم آن بلاد و دیار و ارسال كتب به اطراف و اقطار از برای استعلام و اخبار برنیاید و لهذا تواریخ دول ماضیه كه به نظم و نثر عربی و فارسی در سلك ضبط و تدوین كشیده‌اند بغیر از واقعه‌ای چند و بعضی احوال بر سبیل اجمال
______________________________
(98). سورة الأنعام 89.
(99). سورة الشعراء 84، 83.
ص: 367
از آن مستفاد نمی‌شود و چون دولت حضرت صاحبقران و فرزندان عالیشان به كمال اختتام رسید و به منقبت آن مزیّت انجامید نسبت به دولتهای دیگر نداشت.
بیت
چه نسبت به كوه گران كاه رانه چون كرم شب‌تاب دان ماه را و از خصایص پیغمبر آخر الزمان كه افضل و اكمل اولین و آخرین بوده علی ما قال اللّه تعالی ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ. «100» پس در امت رفیع‌منزلتش كه منشور قدر ایشان به توقیع معلای كُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ «101» موشّح و محلّی است از منقبت ارجمند ختم البته بهره‌ای باشد.
بیت
چو در سنبل چرد آهوی تاتارنسیمش بوی مشك آرد به بازار و بر بزرگان پوشیده نماند كه كمال ختم آن تواند بود كه هرچه از قبیل فضایل و كمالات باشد یكی از امت آن را به غایت كمال و نهایت تمامی رساند چنانچه مثل آن پیش از آن از دست قدرت كسی برنیامده باشد و بعد از آن هم به آن نتواند رسید و چون از جلایل احوال و عظایم امور كه نظام عالم و انتظام مصالح بنی آدم بی‌آن ممكن نیست خلافت صوری است كه سلطنت عبارت از آن است هر آینه باید كه آن منقبت ارجمند در این امت سعادتمند تا مدّ اقصی و غایت قصوی ختم رسد و چون تأیید آسمانی داعیه كشورگشایی و گیتی‌ستانی در خاطر خطیر سلطان جهانگیر جهانبان خاقان اعظم بدیع الشان، قطب الدنیا و الدین ابو المظفّر
______________________________
(100). سورة الأحزاب 40.
(101). آل عمران 110.
ص: 368
امیر تیمور گوركان انار اللّه برهانه انداخت و در سال هفتصد و هفتاد و یك از عون الهی به سریر خلافت پادشاهی برآمد و به طریقی كه تحقیق كرده به نقیر و قطمیر شرح‌پذیر شد. معظم معموره ربع مسكون به اندك زمانی در قبضه تسخیر و تصرف آورد و شغل عظیم سلطنت و جهانداری را به مرتبه‌ای رسانید كه هركه بر مضمون این كتاب بدیع انتساب مشتمل بر بیان واقع اطلاع یابد و از اخبار و آثار پادشاهان گذشته برخبر باشد به یقین داند كه از اعاطم سلاطین سابق كسی را مثل آن دست نداده و نه قریب آن دست دهد. لاجرم تأیید آسمانی از سابقه عنایت صمدانی مقتضی آن شد كه حضرت پادشاه خورشید رای سپهر اقتدار،
بیت
آن زبده فذلك و محصول هشت و چارآن بیش از آفرینش و كم ز آفریدگار مغیث الحق و الدنیا و الدین ابو الفتح میرزا ابراهیم سلطان خلد اللّه سلطانه به نفس مبارك متصدی ضبط و تبیین احوال و آثار این دولت پایدار گشت و سایه التفات در دار الملك شیراز بر آن مهم شریف انداخت. چنانچه «صنف فی شیراز» به زبان راز از آن تاریخ بازمی‌گوید و داستان داستان جلیل و دقیق تفتیش و تحقیق فرموده به نوعی ترتیب داد و هرقضیه در محل خویش ایراد افتاد كه تأمل در آن از مؤیدات سخنی است كه در باب وصول این دولت به مرتبه ختم سبق ذكر یافته. چه وقایع متعدّد و اوضاع مختلف كه در یك زمان هریك در مملكتی واقع شده همه را به‌جای خود به تفصیل شرح دادن بر وجهی كه هرقصه‌ای از آن‌كه اندیشه بر آن گمارند از مبداء تا مقطع به ترتیب معلوم شود، هیچ فاضل بارع در هیچ تاریخ رعایت امثال این دقایق التزام نكرده و در تفصیل و تكمیل قصه قصه و درستی و راستی به مثل این و نزدیك به این اتیان ننموده و چون نسخه به نظر اذكیا و دانشوران كه نسخه‌ها دیده باشند درآید رواج این سخن به مبالغه احتیاج نیست و این تألیف منیف در اثنای مجالس عالیه كه خاطر خطیر به سوانح مصالح ملك و ملت التفات
ص: 369
می‌فرمود از املای شریف قلمی شد. چنانچه در نسبت وضع این مؤلف به آن حضرت اصلا هیچ مداهنه نیست و محرّر این بیاض در ترشیح این ریاض بغیر از تنقیح و تهذیب عبارات و تصدیر بعضی داستانها به تشبیبی كه در اصل تاریخ مدخلی ندارد و این سخنان از برای بیان واقع و تنبیه و چگونگی حال كتاب نوشته شد نه به قصد محمدت و ستایش. چه امثال اینها را در جنب كمالات آن ملك ملكی صفات وقعی چندان نباشد.
مصرع
به ماهتاب چه حاجت شب تجلی را
و الحق نسبت تألیف آن كتاب بدیع انتساب به آن شاهزاده عالی‌جناب از كمال انصاف آن قدوه اشراف است.
مصرع
انصاف می‌دهیم چون او منصفی نبود

وقایع سنه تسع و عشرین عمارت مزار گازرگاه‌

هرسعادتمندی كه به نور عنایت ازلی و فروغ هدایت لم یزلی در مجمع الأرواح تعارف و آشنائی یافته و عنان ارادت به طریق سعادت تافته هرآینه میل زیارت اهل اللّه نماید و در رونق و رواج و عمارات مزارات ارباب انتباه سعی بلیغ مبذول فرماید و از روحانیت اكابر استمداد همت شعار روزگار خود سازد و به میامن آن سر ارتفاع به معارج استعلا برافرازد.
بیت
كسی كاستعانت به درویش برداگر بر فریدون زد از پیش برد لاجرم از مواهب بخت فیروز هرروز انوار سعادت آثار بر وجنات احوال واضح گردد و هرساعت آیت عنایت بر صفحات كاینات لایح باشد، بنابرآن
ص: 370
حضرت خاقان سعید، در محرم این سال همایون‌فال، بنیاد عمارت مزار مورد الأنوار آفتاب آسمان ولایت، قطب سپهر هدایت، مطلع انوار غیب، مشرق اسرار لاریب، واقف سرایر لاهوت، كاشف ضمایر ملك و ملكوت، مقبول بارگاه حضرت باری، قطب وقت خواجه عبد اللّه انصاری قدس اللّه تعالی روحه و كثر بین الصّدیقین فتوحه فرمود.
و طرح آن عمارت عالی رتبت و وضع آن اساس بدیع منزلت چنان واقع است كه در پیشگاه كه در جانب شرق باشد، صفه دیوان عالی رو به جانب مزار بزرگوار در غایت رفعت و كمال لطافت ساخته و در دو طرف آن صفه صفه‌ها و بر بالای آن صفه‌های دیگر و خانه‌های زیر و بالا در بلندی نزدیك به ایوان و در میان آن صفه عالی و در جانب شمال صفه‌ها و خانه‌ها و در میان جانب شمال صفه بزرگ و همچنین در جانب جنوب خانه‌ها و در میان آن صفه عالی و در جانب مغرب كه فتح باب سعادت است صفه عالی رو به‌طرف مزار فایض الأنوار و در میان آن راهگذار و در دو جانب دهلیز كه شمال و جنوب است دو جماعت خانه در غایت لطافت ترتیب داده. بیرون مزار بزرگوار در طرف مغرب كرسی رفیع بسته و ایوان همعنان آسمان ارتفاع یافته.
بیت
فروغ طلعت خورشید و چرخ زنگاری‌نمونه‌ای است ز ایوان قطب انصاری
چه بنگری طرف چرخ در بروج و نجوم‌بعینه مگر آن بقعه‌ای است پنداری مجموع آن عمارات عالی بعد از آن‌كه به سنگ و آجر در غایت لطافت ساخته به كاشی و زرحلّ و لاجورد زینت یافته و خطها و شكلهای معقلی و كوفی و فارسی بسیار در اطراف و جوانب پرداخته‌اند. و حضرت خاقان سعید املاك بسیار و اسباب از وجوه شایسته بر آن مزار مكّرم وقف فرمود و مدة الحیوة الی ما شاء اللّه تعالی هرپنجشنبه كه در اوایل ماه واقع تواند بود، زیارت و ملازمت آن روضه منور
ص: 371
نمود. رجای واثق است كه همچنان‌كه در دنیا سبب مزید دولت بود در سرای آخرت در درجات مغفرت و طبقات مرحمت خواهد افزود.
مصرع
بود دلیل سعادت محبت آن قوم
و در این سال، حضرت خاقان سعید زمستان در دار السلطنه هرات قشلاق فرمود و چون لشكر سرما روی به انهزام آورد و سپاه بهار استیلا یافت.
بیت
المنة للّه كه هوای خوش نوروزبازآمد و از جور زمستان برهیدیم رایات همایون دوم ربیع الثانی در عین اقبال و كامرانی عزم جانور پرانیدن فرمود و ركاب عالی به جانب ولایت سرخس معاودت فرمود و در راه سرما و برف به نوعی قوی شد كه زبان قلم و تحریر از شرح و تقریر آن عاجز است و بنان بیان از ادای آن متجاوز و چون موكب ظفرنشان به سرخس رسید و اطراف آن ولایت به یمن مقدم پادشاه عالم‌پناه مشرف گردید، چند روز، در اطراف و نواحی، جانور پرانیده شكار فرمود و از آن‌جا به زیارت مهنه مباركه عزیمت نمود و از روحانیت سلطان طریقت صاحب السیر و الطیر، شیخ ابو سعید بن ابو الخیر قدس سرهما مدد خواسته.
مصرع
اعلام معاودت برافراخت
مصرع
و به ییلاق بادغیس آمد
و میرزا بایسنغر فصل خزان به جانب ولایت سیستان رفته بود و چند روز در اطراف مملكت نیمروز نشاط شكار فرمود و به دولت و سعادت باز فرود آمد و زمستان در باغ سفید به عشرت گذرانید و اول بهار عازم ولایت طوس و مشهد مقدس منوّر معلی شد و چندگاه در مرغزار رادكان و نواحی آن جانور پرانید و صحرا و هوا را از وحوش و طیور خالی گردانید و رایت مراجعت برافراخت و عاشر جمادی الأخری
ص: 372
دار السلطنه هرات را به یمن نزول همایون مشرّف ساخت و بعد از چند روز عزیمت اردوی اعلی نموده در ییلاق بادغیس به دولت ملازمت حضرت اعلی استسعاد یافت و میرزا محمد جوكی كه ملازم برادر رعیت‌پرور میرزا الغ بیك به سمرقند رفته بود مراجعت نمود و آخر جمادی الأخری به دار السلطنه هرات رسید و جناب بایسنغری از ییلاق بادغیس بازگشته غرّه رجب به مستقر دولت آمد و حضرت خاقان سعید منتصف رجب در باغ زاغان نزول اجلال فرمود.
و از جمله وقایع این سال، وفات امیر مرحوم غیاث الدین شاهملك بود كه از این وحشت‌آباد ملال به رحمت‌آباد آخرت انتقال نمود. امیركبیر و صایب‌تدبیر بود و در زمان حضرت صاحبقران به خدمات شایسته موچه و منصب عالی یافت و چون آن حضرت در ناصیه او آثار دولت و نجاح و انوار سعادت و فلاح مشاهده فرموده میل تربیت او نمود و مبدأ عنایت درباره او با آن‌كه هنوز در عنفوان شباب بود چنان بود كه آن حضرت روزی او را در خلوت خاص طلب نمود و فرمود كه امرا خون فلان پادشاه را درخواست كرده‌اند و من سخن ایشان نشنوده‌ام و باز به عرض خواهند رسانید و من منع خواهم كرد. باید كه چون من سخن ایشان نشنوم تو دلیرانه زانو زده درخواست كنی و من ترا هی خواهم زد، برخیزی و پس روی و باز چون سخن در میان آید نترسی و پیش آیی و زانو زنی و چون امیر شاهملك چند نوبت زانو زد، آن حضرت فرمود كه این سخن كه امرا به من گفته‌اند نشنوده‌ام اگر حالا سخن این كودك نشنوم دل‌شكسته شود و در میان همسران شرمنده گردد. التماس درخواست او را قبول فرمود و به این نوع روز به روز او را تربیت می‌نمود تا به اعلی مدارج امارت رسید.
بیت
بدین امیدهای شاخ در شاخ‌كرمهای تو ما را كرد گستاخ و عنایت آن حضرت درباره او به مثابه‌ای بود كه قولی فرمود كه هرمملكت
ص: 373
كه فتح شود، هرده كه او اختیار كند سیورغال او باشد و مدة الحیوة سیورغال او استمرار داشت و بسی بقاع خیر از مدارس و خوانق و مساجد و اربطه و حوضها در ممالك محروسه یادگار گذاشت و املاك خوب و مستغلات مرغوب وقف فرمود به تخصیص در مشهد مقدس كه حالا مرقدش آن‌جاست تقبل اللّه تعالی منه.
و حضرت خاقان سعید را به حال او نوعی اهتمام بود كه ولایت خوارزم را دربسته سیورغال او فرمود و او در آن ملك حسن معاش به جایی رسانید كه سركشان آفاق و گردن‌فرازان ولایت اوزبك و اطراف دشت قبچاق را ایل و منقاد گردانید و حضرت خاقان سعید در ولایت سرخس شنید كه امیر مرحوم شب دوشنبه یازدهم ربیع الأول به جوار رحمت حق پیوست. از جهت قدمت او نیك دلتنگ شد و ملول و محزون گشت. امّا چون عنان آجال در قبضه تقدیر ذو الجلال است و زمام اعمار در دست تسخیر پروردگار
بیت
در دست ما چو نیست عنان ارادتی‌بگذاشتیم تا كرم او چه می‌كند نه تأسف نافع است و نه تلهف مفید یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ «102» یَحْكُمُ ما یُرِیدُ. «103» خاتون و فرزندش ابراهیم سلطان لباسهای سیاه پوشیده
مصرع
نعش او را به مشهد آوردند
و در جوار حضرت امام علیه الصلوة و السلام در مقبره‌ای كه ساخته بود مدفون شد و آن حضرت حكومت خوارزم را كه سیورغال امیر شاهملك بود به فرزند او ابراهیم سلطان عنایت فرمود و مولانای اعظم شهاب الدین عبد الرحمن لسان كه از
______________________________
(102). إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (سوره حج 18)، اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ آل عمران 40).
(103). سورة المائدة 1.
ص: 374
معتبران حضرت خاقان سعید بود، در تاریخ واقعه امیر مرحوم، چند بیت فرموده بود ثبت افتاد:
قطعه
ای دل خسته چه حال است كه انجم یكسرهمه در گریه و زارند بر این هفت اورنگ
دامن چرخ چرا شد چو دل من پرخون‌چهره ماه چرا گشت چنین پرآژنگ
مگر آمد خبر تعزیت میر كبیرآن‌كه در جنگ به چنگش چو گوز بود پلنگ
شهملك میر جوان‌بخت جهانبخش كه بودپیش جودش گهر و لعل چو بیجاده «104»و سنگ
«رحمة اللّه علیه» آمده تاریخ وفات‌باد در روضه مصاحب همه با شاهد شنگ دیگر از وقایع این سال، مرتضای اعظم، المستغنی عن الأطناب فی الألقاب، امیر سید رضی الدین رضا كیا كه پادشاه ولایت گیلان بود و باوجود شواغل سلطنت، مشاعل علم و حكمت بر ضمیر منیر او تافته و در سلطنت و پادشاهی عمر دراز یافته و تمام اموال سال‌به‌سال در وجه ارباب فضل و كمال مصروف داشته و در جهان فانی نام نیك باقی گذاشته و همه عمر به موجب فرموده یا صفراء یا بیضاء غرّی غیری «105» عمل نموده و مدت حیات دست كریم به مسّ زر
______________________________
(104). بیجا و بیجاده به معنای یاقوت كم‌بها و كاهربا آمده است (ر ك فرهنگ رشیدی، آنندراج و فرهنگ جهانگیری).
(105). كلام منسوب به علی بن ابی طالب (ع) خطاب به زر و سیم.
ص: 375
و سیم نیالوده در روز نوروز عالم كهن را وداع كرد.
بیت
اگر سال گردد فزون از هزارهمین است روز و همین است كار

وقایع سنه ثلاثین و ثمان مایه وفات شاهزاده مرحوم میرزا سیورغتمش بهادر

اشاره

غره صفر خبر واقعه هائله دلگداز جانسوز و خدنگ نائبه عمركاه جگردوز شاهزاده اعظم، آفتاب آسمان مغفرت، بدر فلك مرحمت، میرزا سیورغتمش بهادر رسید كه در ممالك غزنین به موضع كابل شانزدهم محرم روحش از قفس تنگ تن به هوای فضای دلگشای ریاض پرواز كرد و در جوار رحمت ایزدی فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیكٍ مُقْتَدِرٍ «106» وطن ساخت و حظایر قدس را بر مجالس انس اختیار فرمود و حضرت خاقان سعید را مصیبت فرزند سعادتمند موجب ملال شد و خود كدام واقعه از وفات خلف صدق كه عمر ثانی و نتیجه زندگانی است دلسوزتر و جانگدازتر تواند بود.
بیت
تا دیده دید واقعه زین صعبتر ندیددل كاین خبر شنید كسش باخبر ندید جای آن بود كه جهان سراسیمه‌وار پای از حیز وجود بیرون نهادی و فلك بی‌سروپای از دوران بازایستادی. اكابر و اشراف آن ملك سیاه پوشیده دلها پرخون و چشمها جیحون ساختند و جانها خراب و سینه‌ها كباب كرده به مراسم تعزیت قیام نمودند و حضرت خاقان سعید كه اكمل و اعقل زمان بود، امرا و اركان دولت را از تغییر لباس منع فرمود و به صبر و ترك جزع و فزع دلالت نمود. چه از تقدیر آسمانی
______________________________
(106). سورة القمر 55.
ص: 376
ربانی به مقاومت درنتوان آویخت و از قضای ربّانی نتوان گریخت و در تاریخ واقعه شاهزاده گفته‌اند:
قطعه
در چنین واقعه جز صبر ندارم سپری‌گردش چرخ از این ظلم كجا دارد باك
خاك دارد وطن و هست هم از روی حساب‌سال تاریخ وفاتش به جمل «دارد خاك» و آن حضرت تمام ولایات كه سیورغال شاهزاده مرحوم بود به خلف صدق او میرزا سلطان مسعود عنایت فرمود.
و در این سال، جناب شیخ الأسلام الأعظم، قدوة مشایخ الأمم، شیخ یحیی الدین محمد الغزالی الطوسی رحمة اللّه علیه كه به غایت عابد و زاهد و عالم و متورّع بود و با سلاطین و امرا به ابهت و عظمت اختلاط و انبساط می‌نمود كرة بعد اخری احرام زیارت بیت اللّه الحرام بسته بود، منتصف ماه رمضان وفات یافت.
بیت
وفات قطب جهان شیخ محیی طوسی‌میانه حلب است و میانه رمضان

ذكر قضایای ماوراء النهر و عزیمت میرزا الغ بیك به طرف سغناق جهت یاغی شدن براق اغلان و آمدن میرزا جوكی از خراسان‌

براق اغلان در هشتصد و بیست و هشت بر اردوی محمد خان پادشاه اوزبك مسلط گشت و بر الوس مستولی شده در هشتصد و بیست و نه به ولایت سغناق و حدود مملكت میرزا الغ بیك آمد و در زمان حضرت صاحبقران، جدّ او اروس خان
ص: 377
كه توقتمش خان را از مملكت بیرون كرد و او پناه به حضرت صاحبقران آورد- چنانچه شرح آن در مجلّد اوّل مفصّل است- اروس خان چندگاه در سغناق می‌بود و آن‌جا عمارتی ترتیب فرمود و براق اغلان در هشتصد و بیست و سه پناه به میرزا الغ بیگ آورد و جناب میرزا الغ بیگ او را تربیت فرموده اجازت داد و او به ولایت اوزبك رفته حاكمت الوس به دست او افتاد. در این وقت به حدود سغناق آمده ایلچی پیش میرزا الغ بیگ فرستاد و اظهار كرد كه به یمن تربیت شما الوس خود را ضبط كردم و به جوار شما آمده به عنایت مستظهرم. جناب الغ بیگ جهت آن‌كه پیش از اجازت آمده و می‌گفته كه علفخوار سغناق شرعا و عرفا تعلق به من دارد یعنی جدم اروس خان در سغناق عمارت كرده او را جواب صواب نداد و امیر ارسلان خواجه ترخان كه حاكم آن دیار بود از براق اغلان شكایت كرده باز نمود كه نوكران او را در این جانب خرابی می‌كنند و خود را حاكم مطلق می‌دانند و لاف سلطنت می‌رانند. میرزا الغ بیك عزم آن طرف جزم فرمود و لشكری عظیم ترتیب نمود و عرضه داشت به پایه سریر اعلی فرستاد و شرح واقعه اعلام داد. آن حضرت از جنگ و خصومت كه سبب ویرانی عالم است منع فرمود. اما لشكری تعیین فرمود كه در ظلّ رایت میرزا محمد جوكی به جانب ماوراء النهر روند و در هفدهم ربیع الآخر متوجه سمرقند شوند.
و درین مقام زبدة التواریخ البایسنغری اختتام یافت، از تالیف افصح الفصحاء و المتكلمین، اعلم النّسابه و المورخین، منشی قواعد المآثر، مفتی معاقد المفاخر، جلیس اعاظم السلاطین، انیس افاخم الخواقین، المختص بعنایة الملك الأله نور الملة و الدین لطف اللّه المشتهر به حافظابرو الهروی مولدا و الهمدانی محتدا غفر اللّه له و تاریخ وفات و مدفن او در این بیت مذكور است.
بیت
به سال هشتصد و سی و چهار در شوال‌وفات حافظابرو به شهر زنجان بود
ص: 378
و چون میرزا الغ بیگ به قصد محاربه براق اغلان نهضت فرمود و شرح آن سخن در مؤلف خواجه حافظابرو ناتمام بود، مناسب چنان آید كه صریر قلم به نغمه زیروبم به اتمام آن رقم از سر اهتمام قیام نماید.
بیت
چو حافظ حكایت بر این‌جا رساندسپهرش بساط سخن برفشاند
قلم به كه شیرین‌زبانی كندنی كلك شكرفشانی كند
درآید به آثار شرح سخن‌بگوید ز اخبار چرخ كهن

ذكر محاربه میرزا الغ بیگ گوركان با براق اغلان‌

چون میرزا الغ بیگ به عزم رزم براق اغلان متوجه سغناق شد، در آن ولا میرزا محمد جوكی با سپاه خراسان به سمرقند رسید و از عزیمت برادر بزرگوار وقوف یافت. فی الحال عنان دولت به صوب ولایت سغناق تافت و سپاه خراسان و سمرقند به‌هم پیوست و كسی را در خاطر نمی‌گشت كه شهزاده براق را مجال جدال و خیال حرب و قتال باشد. میرزا الغ بیگ بی‌التفاتانه متوجه او شد و او دل برجای داشته پای ثبات و قرار بیفشرد و لشكری كه داشت مرتب ساخت و به حسب اتفاق میدان معركه پشته‌ها بود و سپاه مخالف تمام نمی‌نمود و چون هردو لشكر در برابر یكدیگر صف‌آرای شدند و سپاه میرزا الغ بیگ از لشكر مخالف بیشتر بود، براق اغلان دانست كه به ضرب راست مرد نبرد نیست. رو به حیله و مكر آورده مردم خود را جمع كرد و به یكبار حمله كرد و جوانان جانبین و نوخاستگان طرفین به نوك ناوك دلدوز و زخم تیغ جهانسوز سر و سینه از هم می‌شكافتند و سرها بر مثال گوی در میدان می‌انداختند و از تلاطم امواج دریای نبرد و تزلزل صحرای مصاف صورت فزع اكبر و دشت محشر ظاهر شد و خلق نامعدود و عددی نامحصور به قتل آمدند.
ص: 379
بیت
ز هرسو كشته چندانی بپیوست‌كه راه جنگ بر لشكر فروبست
دلیران سپه برهم فتادندصدای مرگ در عالم بدادند
تن از اسب و سر از تن سرنگون شدفلك دریا زمین صحرای خون شد لشكر میرزا الغ بیگ به كثرت خود مغرور بود و به موجب فرموده وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ «107» به سپاه مخالف كه در غایت قلت بود التفات نمی‌نمود.
غافل از آن‌كه كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ «108» واقع است. مخالفان فدایی‌وار به یكبار روی به كارزار آوردند و دست تسلط و اقتدار برآورده میمنه و میسره میرزا الغ بیك به‌هم برآمد. مخالفان آهنگ قول كردند و قلب نیز منقلب گشت. عاقبت امارت فرار و علامت انكسار بر لشكر ماوراء النهر ظاهر شد و حیرت و ضجرت بر میرزا الغ بیگ مستولی گشت و آتش غیرت درنهاد او افتاد و بیم بود كه عنام تمالك از دست داده پا در آن معركه مهلك نهد و العیاذ باللّه صورتی روی نماید كه امكان تدارك آن در آیینه خیال نیاید. امرای ماوراء النهر چون دیدند كه كار از حیز اقتدار و قبضه اختیار بیرون رفت، عنان بادپای میرزا الغ بیگ گرفته از معركه بیرون آوردند و پهلوان محمود رندانی از قوم قورلاس كه از ملازمان حضرت خاقان سعید، سرآمد پهلوانان جهان بود و بی‌اجازت آن حضرت به دولتخواهی میرزا محمد جوكی به ماوراء النهر رفته بود، در روز جنگ به مصافگاه رسید و آثار شجاعت و دلاوری به ظهور آورد و چون دید كه دشمن غالب شد، میرزا محمد جوكی را به سعی بسیار از آن معركه خونخوار به درآورد و به تعجیل تمام عازم سمرقند شد و سپاهی كه همیشه نصرت و ظفر شعار و هنر ایشان بود فرار نموده غارت یافتند و اوزبكان صورت ظفر كه در آیینه خیال محال می‌نمود بعین الیقین مشاهده كردند و
______________________________
(107). سورة التوبة 25.
(108). سورة البقرة 249.
ص: 380
اموال فراوان به دست ایشان افتاد و تمام مملكت ماوراء النهر چنان به‌هم برآمد كه جمعی مردم كوته‌بین خواستند كه دروازهای سمرقند دربندند و تدبیر قلعه‌داری كنند. اكابر سمرقند كه اختیاردار آن بلاد و دیارند مانع آمده گفتند:
بیت
سگ كیست روباه ریزیده چنگ‌كه با شیرمردان درآید به جنگ و لشكر براق اغلان در اطراف ممالك ماوراء النهر و تركستان به تخریب بلاد و تعذیب عباد اشتغال داشتند و از تاراج و غارت دقیقه‌ای نامرعی نمی‌گذاشتند و این خبر موحش و قصه ناخوش در خراسان به موقف عرض حضرت خاقان سعید رسید.
و از معظم وقایع این سال قصه كارد خوردن حضرت خاقان سعید بود و شرح آن‌چنان است كه آن حضرت باوجود علو منقبت سلطنت و كمال منصب خلافت كه اكثر ربع‌مسكون در تحت فرمان همایون بود و از حدود چین تا اقصای روم و از نهایت تركستان تا پایان هندوستان فرمان جهان‌مطاع را انقیاد می‌نمودند، آن حضرت همیشه روی عجز بر زمین اخلاص نهاده بود و زبان به ذكر و مناجات گشاده و خاك سجده‌گاه به آب دیده آغشته می‌گفت:
الهی اگهی كه ملتمس این بی‌كس چیست. مرا همچنان‌كه سلطنت مجازی در دولت عاریتی ارزانی داشتی به نزهتگاه حقیقی و جنّت‌سرای معنوی راه‌نمای.
بیت
برسان بدان مقامم كه نشان تو بیابم‌غلطم، نشان كه یابد ز نشان بی‌نشانی و چند روزی كه زمام مهام و سرانجام امور جمهور خواص و عوام به قبضه
ص: 381
اقتدار این ضعیف دادی توفیق عدل و داد و تعمیر بلاد و توفیر عباد كرامت فرمای.
و آن حضرت پیوسته به وظایف طاعات و شرایط عبادات قیام می‌نمود و حسن ادای فرایض و سنن و واجبات و مستحبّات شعار روزگار فرخنده آثار بود و به میامن این صفات حمیده و به محاسن نیات پسندیده حضرت مالك الملك تعالی و تقّدس جناب پادشاهی را در حفظ الهی نگاه می‌داشت و از كید و مكر بداندیشان آسیبی بدان حضرت نمی‌رسید.
بیت
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای‌نبرد رگی تا نخواهد خدای و آن حضرت اكثر ایام جمعات به موجب نص یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِكْرِ اللَّهِ «109» به مسجد جامع كه داخل دار السلطنه هرات است تشریف حضور ارزانی می‌داشت. اتفاقا روز جمعه بیست و سیوم ربیع الثانی مسجد را مشرف ساخت و ادای نماز فرموده و عرض نیاز به حضرت پادشاه كارساز رفع نموده از مصّلی برخاست به عزم بیرون آمدن. ناگاه در درون مسجد، در اثنای راه شخصی نمدپوش، احمدلرنام از مریدان مولانا فضل اللّه استرابادی* به صورت دادخواهان كاغذی در دست پیش آمد و آن حضرت به یكی از ملازمان اشارت فرمود كه سخن او معلوم كرده به عرض رسانند. احمد لر بی‌اندیشه پیش دوید و یكه كاردی چون قطره آب به شكم آن حضرت رسانید. اما چون عنایت الهی در همه احوال حافظ و ناصر آن حضرت بود، از وجود همایون امن و آسایش عالمیان و جهانیان به تخصیص گوشه‌نشینان از صمیم دل‌وجان دعاگویان.
مصرع
دعای گوشه‌نشینان بلا بگرداند ______________________________
(109). سورة الجمعة 9.
ص: 382
كارد كارگر نیامد و زخم قوی نبود. لرك را هم در مسجد جامع ایچكیان به قتل آوردند. از آن جمله علی سلطان پسر منگوقوچین كه از معتبران بود، در آن حال از آن حضرت استفسار نمود كه آن شخص را به قتل آرم و رخصت یافته به ضرب تیغ بی‌دریغ هلاكش كرد.
بیت
بداندیش هم در سر شر شودچو كژدم كه با خانه كمتر شود و چون این قصه واقع شد، فریاد از نهاد خلایق برآمد. فغان به آسمان رسید.
معهود چنان بود كه در وقت سوار شدن آن حضرت نقاره‌چیان پیش پیش نقاره‌زنان می‌رفتند. چون خبر به نقاره‌چیان رسید كه حضرت خلافت از جای نماز برخاست به دستور آغاز نقاره كردند و ناگاه به یكبار ایستاد. غلغله در خلایق افتاد كه چه حالت واقع است. خلایق بر بام مسجد دویدند و بر سر ایوانی كه آن حضرت سوار می‌شد غلبه عظیم جمع آمدند. امرای عظام امیر علاء الدین علیكه كوكلتاش و امیر جلال الدین فیروز شاه از مسجد بیرون آمده سواره ایستاده بودند كه این صورت روی نمود. آن حضرت امیر فیروز شاه را طلب فرمود و امیر به اضطراب تمام سواره به مسجد درآمد و آن حالت مشاهده نموده دود حیرت از نهاد او برآمد. حضرت خاقان سعید خواست كه در محفه نشیند. امیر فیروز شاه گفت كه اگر آن حضرت در محفّه نشیند فتنه عظیم برخیزد و مردم را در حیات و ممات نعوذ باللّه تردّد شود و حضرت به دولت و سعادت سوار شد و نقاره به هیبت و عظمت كوفته از راه راست به باغ زاغان فرمود و اطبا و جراحان به علاج و مرهم مشغول شدند و در تاریخ آن واقعه گفته‌اند.
قطعه
سال تاریخ هشتصد و سی بودروز جمعه، پس از ادای صلات
قصه‌ای بس عجیب واقع شددر خراسان ولی به شهر هرات
ص: 383 كجروی در بساط چون فرزین‌خواست تا شه رخی زند شد مات میرزا بایسنغر و امرا تفحص اموال لرك فرموده از كشتن او پشیمان بودند. از چیزهای او كلیدی یافتند و عسسان به واجبی جست‌وجوی كرده در تیمچه‌خانه به آن كلید گشاده شد و اهل تیمچه حلیه آن شخص بیان كرده گفتند چنین شخصی این‌جا بود و طاقیه‌دوزی می‌كرد و مردم بسیار پیش او می‌آمدند، از آن جمله مولانا معروف خطاط بغدادی.
و این مولانا معروف سرآمد مستعدان جهان و نادره دوران بود. غیر از خط، انواع فنون و اصناف كمالات حاصل داشت. در جواب قصیده خواجه جمال الدین سلمان گوید:
بیت
ز ترك چشم تو هر تیر غمزه كامدراست‌درون سینه نشست آن‌چنان‌كه دل می‌خواست و از سلطان احمد بغداد روگردان شده بود و در اصفهان پیش میرزا اسكندر بن میرزا عمر شیخ آمد و در كتابخانه او متّعین شد.*
گویند در یك روز هزار و پانصد بیت نوشت. در وقتی كه میرزا اسكندر هر روز پانصد بیت مقرر فرموده بود، دو روز هیچ ننوشت و در حكم میرزا اسكندر تخلف نمود. سبب نانوشتن پرسید. گفت می‌خواهم كه در یك روز كتابت سه روزه بكنم.
میرزا اسكندر فرمود كه سایبانها و بارگاه برافراشتند و یك كس قلم می‌تراشید و مولانا می‌نوشت. نماز دیگر هزار و پانصد بیت در غایت لطافت نوشت و میرزا اسكندر او را انعام فراوان فرمود. حضرت خاقان سعید، در وقت فتح ممالك فارس و عراق مولانا معروف را به هرات آورده رقم اختصاص كشید و كاتب خاص شد و او مردی خوش‌محاوره شیرین‌كلام بود. نمد عسلی پوشیدی و طاقیه بلند هم از آن جنس بر سر نهادی و الف نمد بر گرد آن پیچیدی. جوانان مستعد دار السلطنه مثل مولانا تاج الأئمه
ص: 384
خوارزمی و غیره میل صحبت او كردند جمعی جهت خط و بعضی برای مصاحبت.
و خدمت مولوی به غایت خویشتن‌دار و بزرگ‌منش بود. میرزا بایسنغر میل آن فرمود كه مولانا جهت او خمسه نظامی نویسد و كاغذ خوب فرستاد. مولانا زیادت از سالی كاغذ نگاه داشته نانوشته بازداد و جناب بایسنغری را به غایت ناملایم آمد.
القصه در این وقت مولانا معروف را مطعون ساخته گرفتند و اكثر جوانان مستعد كه پیش او متردد بودند متوهم شدند و ارباب طمع از ایشان زرها گرفتند و مولانا را چند نوبت به پای دار آورده عاقبت در چاه حصار اختیار الدین حبس كردند و خواجه عضد الدین دخترزاده مولانا فضل اللّه و جمعی دیگر كه با احمد لر اتفاق كرده بودند به قتل آورده سوختند.
و به سبب سوء المزاجی كه میرزا بایسنغر نسبت با مرتضای اعظم مقتدای مكرم امیر سید قاسم تبریزی داشت حكم اخراج او فرمودند و جناب سید به جانب سمرقند عزیمت نمود و در غزلی شمه‌ای از شكایت این حكایت به نازكی ادا می‌فرماید و مطلعش این است:
بیت
ای عاشقان ای عاشقان هنگام آن شد كاز جهان‌مرغ دلم طیران كند بالای هفتم آسمان و در تخلص می‌گوید:
بیت
قاسم سخن كوتاه كن برخیز و عزم راه كن‌شكر بر طوطی فكن مردار پیش كركسان و در وقتی كه عزیمت نمود و به عزم سوار شدن از وثاق بیرون آمد فرمود:
ص: 385
بیت
نمی‌دانم چه افتادست قسمت از قدر ما راكاز این درگاه می‌رانند دایم دربه‌در ما را و حضرت خاقان سعید، بعد از چند روز كه حكما و اطبا به شرایط علاج قیام نمودند صحت تمام یافت و قوّت طبیعت گرد تغیر از دامن همایون افشاند و خلایق به اخلاص تمام مضمون كلام ملك علام ورد زبان و ذكر جنان داشتند كه الحمد للّه الذی اذهب عنا الحزن و به صدق و نیاز دعا كرده می‌گفتند.
بیت
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادوجود نازكت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت تست‌به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد و حق تعالی صحت كلی كرامت فرمود.

ذكر عزیمت حضرت خاقان سعید به جانب ولایت ماوراء النّهر

حضرت خاقان سعید را چون از آسیب عین الكمال چشم زخمی رسید و دست قضا بر جمال دولت و اقبال نیل حادثه كشید، در اطراف و اكناف ممالك ربع‌مسكون خبر این نازله هایله به سخنان گوناگون در افواه افتاد و روزگار فتنه‌انگیز ابواب محنت و بلا بر روی جهانیان گشاد.
و میرزا الغ بیگ را در محاربه براق اغلان شكستی واقع شده بود و مملكت ماوراء النهر بكلی به‌هم برآمده چنان‌كه سبق ذكر یافت. آن حضرت عنان عزیمت به صوب دار الملك سمرقند تافت و غره شعبان از دار السلطنه هرات نهضت فرمود و میرزا بایسنغر متعاقب توجه نمود و اردوی همایون به بلخ رسیده موكب منصور از
ص: 386
جیحون گذشت و میرزا بایسنغر به موجب فرمان و التماس میرزا الغ بیگ گوركان به طرف تختگاه خراسان بازگشت.
و شب پانزدهم رمضان در اردوی شاهزاده جهان قنبر گیرنگی ابیوردی را كه خواجه خیر بود به ظاهر بلخ در خیمه او كشته یافتند و قاتل معلوم نشد. امیر سیف الدین جنید جاونی قربانی را به قتل او متّهم داشتند. چه از تسلط و اختیار او تمام رعیت آن ولایت به تنگ بودند.
و میرزا بایسنغر از ظاهر بلخ به سرعت عزیمت نمود و بیست و یكم ماه رمضان در هرات به باغ سفید نزول فرمود و شاهزاده را عرض مرضی طاری شده اطبای حاذق و حكمای مدقق مولانا شمس الدین محمد آدم و مولانا نظام الدین صبح و شام ملازم بودند و به ترتیب اشربه و تدبیر اغذیه قیام نمودند و به حسن معالجه آن دو عیسی دم فرخنده قدم مزاج شاهزاده عالمیان از منهج انحراف و اعتلال به جاده استقامت و اعتدال بازآمده صحت یافت.
بیت
ذات تو یافت صحت كلی هزار شكرگو خصم خون گرفته بمیرد حسود هم و اردوی همایون از ساحل جیحون روان شده میرزا الغ بیگ و اكابر ماوراء النهر چون سعادت و اقبال استقبال نمودند و به شرف تقبیل انامل فیاض مفتخر و سرفراز شدند و مراسم نثار و نیاز به‌جای آوردند و آن حضرت به كمال عظمت در دار السلطنه سمرقند كه مستقر سریر سلطنت و مركز دائره خلافت این خاندان عظیم الشان است استقرار فرمود و نخست به مزارات با بركات آن بلده، مثل مزار شاهزاده قثم بن العباس و مزار شیخ اهل سنت و جماعت، شیخ ابو منصور ماتریدی رحمة اللّه علیه و مزار بزرگوار امام الدنیا خواجه محمد بن اسماعیل بخاری فرمود و از روحانیت ایشان مدد خواسته صلات و صدقات به فقرا و مستحقان رسانید و ارباب احتیاج را خوشوقت و خرم گردانید و بر تخت سلطنت خاقانی و سریر
ص: 387
خلافت جهانبانی به تمكن تمام مقام و آرام فرمود. و از محاربه براق اغلان تفحص نمود و به غور آن واقعه رسید و شرح آن واقعه پرسیده جمعی امرای ماوراء النهر گناهكار شدند و ایشان را در دیوان اعلی چوب یاساق زدند و میرزا الغ بیگ را در مقام خطاب و عتاب آورده بازخواست عظیم نمود و چندگاه شاهزاده بی‌اعتبار بود و آن حضرت باز ترحم فرموده آن ولایت را به فرزند ارجمند ارزانی داشت و ضبط و دارایی آن مملكت را به حسن تدبیر او بازگذاشت و از فروغ آفتاب ظفرآیت حضرت شاهرخی كه بر اطراف مملكت ماوراء النهر تافت آتش فتنه براق اغلان كه دود از ولایت برآورده بود تسكین تمام یافت و براق را به ناكام دندان آرزو در كام مرام بشكست و عنان گریز به راه آوارگی تافته با هزاران حسرت از آن مملكت برگشت و آن حضرت [پس از؟] ضبط و یاسامیشی مملكت خراسان چهاردهم ذی الحجه معاودت نمود.
و در این سال، عمارت مزار بزرگوار پیر هری خواجه عبد اللّه انصاری قدس سره كه در محرم سنه تسع و عشرین بنیاد شده بود شرف اتمام یافت.
مصرع
یافت آن عالی‌مقام از لطف سلطان اختتام

وقایع سنه احدی و ثلاثین ذكر معاودت از مملكت ماوراء النهر

اشاره

موكب همایون از مملكت ماوراء النهر معاودت نموده یازدهم محرم در دار السلطنه هرات نزول اجلال فرمود و جهانیان به یمن مقدم خاقان عالم‌ستان اظهار استبشار كرده شرایط نثار و پیشكش به‌جای آوردند.
بیت
شكر حق راست كه از فرط قدومش امروزكس پراكنده نمانده است مگر زر نثار
ص: 388
و صنادید ایران و اكابر دوران از اقصی عراق و فارس تا پایان هندوستان به عزم زمین‌بوس متوجه درگاه عالم‌پناه شدند و هركس مناسب راه و جاه به مراسم عنایت و عاطفت مشرّف گشت و رخصت معاودت یافته به اوطان و بلدان بازرفتند.
بیت
به یمن تربیت پادشاه بنده‌نوازجهانیان سوی اوطان شدند با اعزاز

ذكر ولادت میرزا ابا بكر بن میرزا محمد جوكی بهادر

حضرت حق تعالی و تقدس میرزا محمد جوكی را دری از دریای پادشاهی و درییی از سپهر فضل نامتناهی كرامت فرمود و در سلك سلطنت و عقد خلافت گوهری گرانمایه افزود و در مرآت كاینات صورت دلخواه روی نمود.
بیت
باز تازه نعمتی از بخشش سبحان رسیدباز نو سروی به باغ دولت سلطان رسید
گویی از فال مبارك چشم عالم نور یافت‌یا خضر بد پیشرو كان چشمه حیوان رسید
بوستانی در میان گلبن دولت شكفت‌آفتابی در كنار سایه یزدان رسید در بیست و هشتم محرم، جهان به یمن مقدم مكّرم میرزا ابا بكر مشرّف شد و عالم را وجود آن مولود عاقبت محمود زیب و ضیا و زینت و بها كرامت فرمود و حضرت خاقان سعید را مواد كامكاری ازدیاد یافت و از فروغ آن نیر عالم‌افروز انوار بهجت آثار بر چهره روزگار تافت و مهد علیا گوهرشاد آغا و میرزا بایسنغر و اركان دولت مراسم تهنیت به تقدیم رسانیده ساچق و نثار آوردند و حضرت اعلی به ترتیب
ص: 389
جشن و آیین بزم اشارت فرمود و مجلس بهشت‌آیین رشك نگارخانه چین مرتّب شد.
بیت
مبارك باد بر سلطان عالم جشن سلطانی‌جهانبانی كه زیبا شد به او تاج جهانبانی
مدار عالم و دارای دور و داور دوران‌پناه ملك و پشت ملت و سدّ مسلمانی
معین دین و دولت شاهرخ سلطان دریا كف‌كه دریا را دهان باز است پیش او به حیرانی و میرزا محمد جوكی اسباب طوی مرتب داشت و چند روز طویهای متعاقب فرمود و مجلس انس به خوبتر وجهی روی نمود و بساط نشاط آراسته داد خرمی دادند و درهای عیش و عشرت بروی روزگار گشادند.
بیت
هر وقت خوش كه دست دهد مغتنم شماركس را وقوف نیست كه انجام كار چیست

وقایع سنه اثنتین و ثلاثین ذكر عزیمت حضرت خاقان عالم‌ستان به صوب ممالك آذربایجان‌

اشاره

در اوایل این سال به مسامع جلال رسید كه امیر اسكندر بن امیر قرایوسف* در مملكت آذربایجان به اعلان كلمه عصیان جرأت نموده و با لشكر گران عازم عراق شده سلطانیه را گرفت و امیر خواجه یوسف ولد امیر الیاس خواجه كه حاكم سلطانیه
ص: 390
و ابهر و قزوین و زنجان بود گرفتار شد. حضرت خاقان سعید عزیمت یورش آذربایجان تصمیم فرموده به احضار لشكرها فرمان داد و به‌سان ویوسون یورش اول آذربایجان از ممالك تركستان و ماوراء النهر و بدخشان و ختلان و قندز و بغلان و بلخ و شبورغان و مرو و ماخان و كابل و زابل و سیستان و تمام خراسان و خوارزم و مازندران و فارس و عراق و كرمان و اصفهان لشكرهای جهان در جنبش آمده متوجه معسكر همایون شدند و شاهزاده عالی‌جناب میرزا بایسنغر و امرای عظام امیر شیخ لقمان برلاس و امیر علیكه كوكلتاش به رسم منغلای عزیمت نمودند و آن حضرت یك‌شنبه پنجم رجب
مصرع
به طالعی كه شود مشتری از او مسعود
از دار السلطنه هرات نهضت فرمود و چهاردهم ماه به تربت مبارك و مزار مبارك شیخ الأسلام احمد جام قدس سره رسیده از روحانیت او استمداد نمود و نذور و صدقات به مستحقان داد.
و بیست و یكم ماه به ولایت نیشابور درآمده از ارواح مقدس مشایخ آن دیار مدد خواست.
و بیست و هفتم قصبه بحرآباد از فیض وجود آن حضرت مجمع البحرین آمد و شرف مزار مورد الأنوار حضرت شیخ سعد الدین حمویی قدس سره دریافته شرایط زیارت به جا آورد.
و موكب ظفرنشان نهم ماه شعبان، ولایت بسطام و خرقان را مشرّف ساخته به زیارت شیخ ربانی و عارف صمدانی ابو الحسن خرقانی و سلطان العارفین شیخ ابو یزید رحمهما اللّه تعالی فرمود و به آداب زیارت قیام نمود و فقرا و مساكین آن بقاع از بخشش سلطان جهان‌مطاع انتفاع یافتند.
و دوازدهم ماه ظاهر بلده دامغان لشكرگاه پادشاه نصرت‌پناه گشت و آن حضرت به صدق نیت و صفای طویّت به طرزه كوه فرمود و از ارواح مشایخ عظام كه
ص: 391
در آن مقام آسوده و آرام گرفته‌اند استعانت نمود.
و هفتدهم ماه قصبه سمنان منزل همایون شد و آن حضرت سعادت زیارت شیخ بزرگوار و مقتدای روزگار مرشد حقّانی شیخ ركن الدین علاء الدوله سمنانی رحمة اللّه علیه دریافت و از آن‌جا عنان سمند جهان‌پیما به صوب ولایت ری تافت.
و چهارم ماه مبارك رمضان ظاهر طبرك به فر نزول همایون غیرت‌فزای فضای فلك آمد و زیارت سید عبد العظیم و شیخ ابراهیم خواص و امام محمد شیبانی به واجبی نموده مراسم آن به جا آورد.
و همچنین به هر ولایت كه می‌رسید و مزار بزرگواری می‌دانست یا می‌شنید روی نیاز به آن‌جا آورده طریق نیازمندی مسلوك می‌داشت.
لاجرم به یمن این نیت و حسن چنین عقیدت به هر طرف كه موكب ظفر قرین روی آورد حق تعالی نصرت و اقبال را دواسبه به استقبال فرستاد و هر آرزو كه خاطر خطیر پادشاهی بر ضمیر منیر گذراند عنایت الهی در كنار مراد او نهاد.
بیت
به هرطرف كه رخ آورد بخت بیدارش‌عنایت ازلی بود تا ابد یارش القصه حضرت خاقان چند روز ملك ری را مركز دایره سلطنت ساخت و رایت ظفرآیت در آن ولایت برافراخت و لشكرهای جهان و سرداران ایران و توران و ضمیمه سپاه ظفرپناه آمدند و صد هزار سوار نامدار در ظلال اعلام نصرت اعلام قرار گرفت. لشكری كه عدد نجوم افلاك در تعداد آن ناچیز نمود و سپاهی كه محاسب عقل و ادراك در شرح احصای آن حیران بود.*
بیت
سپاهی از شمار اختر افزون‌سپاهی از حساب و عقد بیرون و حضرت اعلی به موجب رَبِّ [اشْرَحْ لِی صَدْرِی ...] وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ
ص: 392
أَهْلِی «110» استدعای همایون فرزند فرخ‌فال، نقطه دایره سلطنت و اقبال، مغیث السلطنة و الدین، ابو الفتح میرزا ابراهیم سلطان فرموده یعنی
بیت
امید سپاه و سپهبد بتوست‌كه روشن‌روان باشی و تندرست و در تاریخی كه «النّصر من عند اللّه العلیم» به زبان عدد بیان آن می‌كند رایت فرقدسای كشورگشای، عالم‌آرای پادشاه جهانگیر جهاندار خسرو گردون صولت بهرام‌اقتدار
مصرع
آن بیش از آفرینش و كم ز آفریدگار
میرزا ابراهیم سلطان از دار الملك فارس با لشكر بی‌قیاس متوجه اردوی پادشاه عالم‌ستان عازم صوب آذربایجان شد و در ظاهر ملك ری به معسكر سلطان هفت كشور پیوست و حضرت خاقان سعید فرزند نجیب رشید را در آغوش عاطفت و مهربانی كشید و از احوال ولایت و لشكر پرسید و چون حسن معاش و یمن عدالت او معلوم بود تحسین بسیار و استحسان فراوان فرمود و همچنین میرزا رستم از اصفهان و امیر چقماق و امیر ترخان از یزد و ابرقوه و امیر قنا شیرین در مملكت كرمان و از سایر بلدان حكام و سرداران می‌رسیدند و به عنایت پادشاهانه سرافراز می‌شدند.
و اردوی اعلی از ولایت ری نهضت فرموده بیست و یكم رمضان ظاهر سلطانیه منزل همایون شد و گماشتگان امیر اسكندر، به طرح ریخته گریخته بودند و چنان قلعه‌ای كه در روی زمین دیده عالم‌بین نظیر آن ندیده باشد دیگربار در قبضه تسخیر و اقتدار قرار گرفت و آن حضرت غره شوال به سعادت و اقبال در آن مقام گذرانید و نماز عید و آداب آن روز سعید را به ادا رسانید و جشن عید صیام ترتیب
______________________________
(110). سورة طه 29.
ص: 393
داد و ابواب مسرت بر ارباب دولت گشاد و هیچ آفریده قدم از جاده شرع بیرون ننهاد.
بیت
جشن سلطانی مرتب شد چه پرسم عید راغره میمون شه دیدم چه بینم ماه را و حضرت خاقان سعید خورشیدوار بر سریر سپهر پیكر برآمد و بر یمین و یسار پادشاهان كامكار و سرداران نامدار هریك در مقام لایق آرام گرفتند و حجاب چون ماه و آفتاب و مقربان و خواص در اطراف بارگاه گردون اساس صف زدند.
بیت
همه چو لاله كله كج نهاده بر تارك‌همه چو غنچه قبا تنگ بسته تا دامن و امرای فلك‌صولت بهرام‌سطوت به ترتیب طوی قیام نمودند و انواع اطعمه گوناگون فزون از چند و چون مرتّب ساختند و درخورد قدر و مرتبه هركس هرآنچه مناسب بود پیش آوردند و چون از كشیدن طعام فراغ حاصل شد آن حضرت فرمود كه ملوك اطراف و گردنكشان اكناف را كه در اردوی همایون بودند همه را به تشریفهای فاخر و خلعتهای گرانمایه مشرف گردانیدند و بعد از آن سلطان ممالك‌ستان
بیت
بفرمود تا لشكر كینه‌خواه‌رود سوی دشمن ز درگاه شاه
به حكم شهنشاه گردون شكوه‌بجوشید لشكر چو دریا و كوه و هفتم شوال نواحی مزار بزرگوار ایوب انصاری رضی اللّه عنه مخیم دولت و اقبال آمد و چند روز در آن خجسته مقام قرار و آرام بود و غره ذی قعده شنب غازان
ص: 394
معسكر سلطان جهان شد و از آن‌جا لشكر گردون اساس عازم خوی و سلماس گشت و در آن نهضت همایون روزبه‌روز و منزل‌به‌منزل از آیین سلطنت و فرمانروایی و رسوم شوكت و كشورگشایی به تخصیص در حین عرض سپاه مورشمار شیرشكار نصرت‌شعار و هنگام نمودن جیبا و اسلحه و سایر آلات و اسباب رزم و پیكار آثاری مشاهده رفت كه هرچه اهل تاریخ در مناقب سلاطین كامكار و مراتب خواقین سپهر اقتدار از عهد كیومرث باز الی زماننا هذا به نظم و نثر پرداخته‌اند و زیور اوراق لیل و نهار ساخته در جنب آن امری محقر و مختصر و افسانه‌ای می‌نمود.
شعر
و ان یفق الأعاظم و هو منهم‌فان المسك بعض دم الغزال و ظاهر سلماس از قبه كریاس كیوان‌مماس سر افتخار از فلك دوار گذرانیده و ماه رایت ظفرآیت فروغ عالمتاب به ذروه آفتاب رسانید و لشكر گردون صولت بهرام‌سطوت مرتب شد.

ذكر وصول موكب فلك‌اساس به ظاهر سلماس و محاربه با سپاه تركمان و انهزام ایشان‌

چون صحرای سلماس از لشكر بی‌حد و قیاس كه چون ذرّات آفتاب فراوان و چون قطرات سحاب بی‌پایان بود چند فرسنگ مالامال شد و به دولت و اقبال در كمال ابهت و جلال فرود آمدند، از جانب مخالفان امیر اسكندر تركمان و برادران با لشكری باران عدد، طوفان مدد كه از شكوه ایشان ولوله و زلزله در كوه افتد نزدیك رسید.
حضرت خاقان سعید به تعبیه لشكر و تسویه صفوف فرمان فرمود و برانغار مركز رایات فتح آیات شاه كامكار و طلیعه سپاه ظفر اقتدار مغیث الدین ابو الفتح میرزا ابراهیم سلطان و لشكرهای فارس آمد.
ص: 395
بیت
جناح آن‌چنان بست بر پیشگاه‌كه پوشیده شد روی خورشید و ماه لشكری بی‌كران سراسر قدرت و توان، همه پیل‌تن ولی لشكرشكن، همه شیردل ولی زره گسل و جوانغار از فروغ طلعت پادشاهانه و یمن وجود خسروانه شاه فیروزجنگ، مسندنشین سریر هفت اورنگ، غیاث الدین میرزا بایسنغر آرایش یافت و امرای عظام و مبارزان ایام با لشكرهای خراسان و مازندران در ظل رایت خورشید آیت آن‌جناب جمع آمدند.
بیت
چپ و راست آراست از ترگ و تیغ‌چو آرایش گلشن از اشك میغ سپاهی چون قطرات سحاب بی‌حساب و لشكری چون ذرات آفتاب جهانتاب و قول و القلب مستقر سلطان الرّوح به اعلام ظفر اعلام حضرت خاقان سعید آراسته شد و شیر بیشه جلادت و نهنگ دریای شجاعت میرزا محمد جوكی بهادر با چند هزار سوار نامدار و دلاوران شمشیرگذار به رسم كومك ملازم قول بزرگ تعیین یافتند. مقرر آن‌كه اگر طرفی به مدد احتیاج شود مردان مرد، دلیران صف نبرد مرتب و مهیا باشند.
و امیر اسكندر میمنه و میسره و قلب و جناح و ساقه و كمینگاه به برادران نامدار و بهادران نیزه‌گذار و دلیران روزگار و جانبازان كارزار كه زبان تیغ بی‌دریغشان مفسر آیت جلادت و لمعان سنان فتنه نشانشان نشان شجاعت تواند بود آراسته داشت و با لشكری بی‌حد و سپاهی بی‌عد كه از كثرت عدد، اندیشه از تعدادشان حیران و محاسب وهم از حصرشان بی‌نشان می‌نمود رایت جلادت برافراشت و آن دو سپاهی جنگجوی تندخوی در برابر یكدیگر صف‌آرای شدند.
ص: 396
بیت
دو لشكر صد هزاران، پای تا فرق‌چو ماهی جمله در جوشن شده غرق و جوانان جانبین و نوخاستگان طرفین آهنگ جنگ و میدان و عزم رزم و عدوان كردند و به موجب فرموده بارك اللّه فی سبتها و خمیسها صبح شنبه هفتدهم ذی الحجه
بیت
برآمد ز درگاه آواز كوس‌كه لرزید از آن گنبد آبنوس و حضرت خاقان سعید، بعد از ادای نماز و عرض نیاز به درگاه مهیمن كارساز پای دولت در ركاب سعادت آورد و عنان اختیار به دست عنایت حضرت پروردگار داد و هردو لشكر چون امواج بحر اخضر و افواج دشت محشر در برابر یكدیگر آمدند و آن حضرت به صدق نیت و صفای طویت در میان میدان از كمیت كوه‌پیكر سپهرمنظر فرود آمده نماز فتح گزارد و از حضرت ملك ملك‌بخش تعالی و تقدس فتح و ظفر طلبید و بر سمند كوه وقار برق رفتار سوار شد.
بیت
جوان چو دولت سلطان، روان چو فرمانش‌جهنده همچو اعادی رسنده همچو قضا و شاهزاده میرزا ابراهیم سلطان از برانغار عزم رزم [جزم] فرمود و صدای وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ «111» در طاس نگون سپهر بوقلمون انداخت و رایت اقبال إِذا جاءَ
______________________________
(111). سورة الأنفال 10.
ص: 397
نَصْرُ اللَّهِ «112» به دست شجاعت برافراخت و با گروهی نه دلیر بلكه همه شیر و با فوجی نه شمشیرزن بلكه لشكرشكن بر مخالفان حمله كوه شكوه آورد و برادر امیر اسكندر، امیر جهانشاه به مدافعه پیش آمد. صرصر قهر دلیران شاهزاده كامران گرد خذلان بر رخساره وقار دشمنانان بیخت و كمند جانشكار دست او باز در گردن مخالفان آویخت.
بیت
بر كشتگان معركه بر رسم تعزیت‌چشم زره چو دیده عشاق خون نشاند و در آن حال، شاهزاده همایون‌فال به رهنمونی دولت و اقبال فرمان قضا جریان فرمود كه فراشان سایبان شاهی و سراپرده پادشاهی برافرازند و به اطناب عنایت ربانی و اوتاد تأیید آسمانی مستحكم سازند و از خدمت سپاه منصور به فحوای فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْكُضُونَ «113» پای توان مخالفان متزلزل شد.
و چون امیر اسكندر ضعف برادر مشاهده كرد و از قول همایون و جوانغار ظفر شعار كسی متصدی پیكار او نبود به اعتضاد برادر متوجه لشكر فتح پیكر شاهزاده صفدر گشت و آن روز امیر اسكندر به تیغ خون‌فشان و سنان ثعبان‌نشان دستبردی نمود كه دیگر مثل آن در آینه خیال متصور نخواهد بود و جهان از گیرودار و رزم و پیكار آن جهان‌پهلوان انگشت تحیر در دندان تفكر بماند.
بیت
چنین بود تا روز بیگاه شدز شب دامن روز كوتاه شد و آن شب تا روز از طرفین پاس داشتند و از شرایط حزم و احتیاط دقیقه‌ای
______________________________
(112). سورة النصر 1.
(113). سورة الأنبیا 12: فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا ...
ص: 398
نامرعی نگذاشتند و یك‌شنبه هژدهم ذی الحجه كه صبح عالم‌آرا از مطلع افق روی نمود و شراره مصباح صباح جستن گرفت و آثار طلیعه سحر در اقطار جهان پدید آمد و ترك سفیده دم خنجر سیم از قراب خاور بركشید و از اشعه خنجر و لمعان تیغ سحر عرصه گیتی منوّر گردید و شیر سوار گردون تیغ لعل پیكر از مطلع شرق برافراخت و عالم را به طلعت نورانی رشك یاقوت رمّانی ساخت مخالفان با غلبه انبوه كه تمام دشت و كوه از جنبش آن به ستوه آید صف قتال و جدال آراسته در مقام مقابله و مقاتله چون سدّ سكندر و قلعه خیبر ایستادند. لشكری یكدل كه در موقف جانسپاری و هنگام نیزه‌گذاری
بیت
باد تازی را بر عرصه خاكی رانندآب هندی را در شعله آذر گیرند و از مردان جنگی بسیط خاك تنگی گرفته و بساط صحرا و كوه به ستوه آمده از عكس تیغ مینافام پیكرآب به‌سان آتش عقیق مذاب بود و آتش از نهیب خنجر الماس‌گون در دل سنگ و پولاد آب می‌نمود و از طرف خاقان كامكار سپاه نصرت شعار
بیت
چنان حریص به حرب اندرون كه گفتی حرب‌عزیز بود بر ایشان و جان شیرین خوار از فروغ تیغشان آفتاب ظفر رخشان و از ابر خنجر برق نصرت درفشان. از عقاب خدنگ هریك نسر طایر پهلو تهی كرده و به نوك ناوك در شب تار سینه مور و دیده مار دوخته و مستقر لشكر از نهیب سواران دشت محشر شد و مركز خاك از بی‌قراری فلك دیگر گشت. اژدهای فلك از بیم اژدرهای علم سر دركشید و شیر چرخ از هیبت شیر رایت به جان امان خواست.
ص: 399
بیت
هزار بار به هرلحظه‌ای امان خواهدز شیر رایت تو شیر آسمان زنهار بدین صفت آن دو سپاه كینه‌خواه عزم رزم كردند و هردو لشكر چون دو كوه پولاد و به‌سان دو دریای دمان از باد در حركت آمدند. علم چون مبارزان لباس كین می‌پوشید و اژدهای بیرق از باد حمله چون شیر ژیان بر خود می‌پیچید. از هیبت و زلزله آوازكوس جای آن داشت كه بسیط خاك در جنبش آید و از دم نای رویین بیم آن بود كه دایره فلك از حركت بازایستد. پردلان را جان در تن چون برگ بید از باد و عكس آفتاب در آب می‌لرزید و آسمان را باوجود تیغ آفتاب سر از حیرت آن معركه می‌گردید.
نظم
به جنبش درآمد دو دریای خون‌شد از موج آتش زمین لاله‌گون
گورگه بغرید چون نره شیردرآمد به رقص اژدهای دلیر
غریویدن كوس گردون شكاف‌فلك را درافكند پیچش به ناف
سنان بر سر موی بازی‌كنان‌به خون روی دشمن نمازی‌كنان شیران بیشه دلاوری و دلیران پیشه بهادری به استظهار نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ «114» در كوشش آمدند و فروغ تیغ چون برق از میغ آتش می‌افشاند و گرد نبرد از میدان مبارزان به باران خون می‌نشاند. مبارزان طرفین چون شیران جنگی درهم آویختند و دلاوران جانبین غبار فتنه از اطراف معركه برانگیختند. از بس‌كه كشته بر كشته افتاده بود سطح معركه پشته‌پشته می‌نمود.
______________________________
(114). سورة الصّف 13.
ص: 400
بیت
بس‌كه مژگان تو خون اهل عالم ریختندپشته‌پشته كشته در كوی تو برهم ریختند شهسوار آفتاب از سهم تیر پرتاب جوشن سحاب در پوشید و مریخ خونخوار با همه پردلی از بیم آن رزمگاه سپر ماه در رخ كشید. در این حال، شهزاده عالی‌جناب
مصرع
ملك همعنان و فلك در ركاب
غیاث الدین میرزا بایسنغر
قطعه
گفته بلند موكب او با ظفر سخن‌كرده دراز خنجر او در عدو زبان
پاشیده نور گوهر تاجش بر آفتاب‌افكنده سایه گوشه چترش بر آسمان از جرأت مخالفان چنان گرم كه نزدیك بود كه از آتش خشم برافروزد و زره و جوشن در بدن آن شیر پیل‌تن لشكرشكن بسوزد. از جوانغار در ضمان عنایت و حمایت پروردگار بجنبید و عنان به سمند جهان‌نورد باد رفتار آتش سرعت داد و از جنبش او زلزله بر اعطاف زمین و ولوله در اطراف آسمان افتاد. دلاوران لشكر شاهزاده كه در میدان جنگ از شیر و پلنگ روی نمی‌گردانند و افراسیاب و پشنگ را در حساب نمی‌گرفتند بر سپاه تركمان زدند و ایشان آن حمله را كه كوه از صدمت آن از جای رفتی به ثبات پیش آمدند و سینه‌های پرفتنه را هدف تیر بلا ساختند و به سر و بدن گردن افراختند.
و چون تراكمه را درست گشت كه شكست ایشان از خسرو فیروز جنگ است و مدار لشكر فیروز بر شاهزاده منصور، مجموع بر قصد او جمع گشته تعبیه‌ای نو
ص: 401
ساختند و چون برق خاطف و ریح عاصف به جانب او تاختند. شاهزاده كه در جوشن كین پرورده بود و بر مهد زرین بالیده و باران تیغ و تیر بر آن كوه وقار و ثبات باریده و به مردی و دلاوری در دهان اژدها رفته و پیشانی شیر خاریده از كثرت غوغای ایشان متأثر و متغیر نگشت و دست اعتصام در دامن توكل زده پای ثبات در دامن وقار آورد و به دست عزم عنان جهانگشای گرفته نهنگ خونخوار از نیام انتقام بركشید و سمند بادرفتار كه چون سمندر در میان شعله آتش جنگ می‌رفت بر فضای صحرای معركه در جولان آورد و به مدد بخت برنا و قوت بازوی توانا نبردی كرد كه داستان رستم دستان بر طاق نسیان ماند و خط نسخ بر دیباچه جنگ‌نامه اسفندیار كشید و آبروی دلاوری سهراب بر خاك ریخت و آتش رشك و غیرت از جان سام و روان بهرام برانگیخت. چندان كشته و خسته برهم افكند كه سواران را مجال گشتن و پیاده را محل گذشتن نماند و در صحرای معركه چندان سیل خون از میغ تیغ بارید كه
بیت
ز خون هفت دریا برآمد به‌هم‌زمین از دگر سو به در دادنم هر سرافراز را كه تیغ بر فرق می‌زد تا میان می‌شكافت و هر گردنكش را كه نیزه او به سینه می‌رسید از پشت بیرون می‌رفت گاهی به زخم خدنگ دلدوز پیاده را بر زمین و سوار را بر زین می‌دوخت و گاهی به حد خنجر خارا گذار زره‌پوش و سپردار را چون خیار به دو نیم می‌كرد.
حضرت خاقان سعید، آن فریدون‌فر جمشیدگاه، هنگام چاشتگاه كه سلطان وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها «115» رایت نور برافراخت و جهان را از پرتو عالم‌افروز روشن ساخت به دستور معهود اشارت فرمود كه فراش خاص جهت ادای نماز چاشت
______________________________
(115). سورة الشّمس 1.
ص: 402
خرگاه طهارت خانه برافراخت و آن حضرت به خرگاه درآمده به طهارت اشتغال نمود و در اثنای طهارت از اطراف لشكر خبر می‌رسید و احوال حرب و قتال می‌پرسید و هرجا كه به مدد احتیاج داشتند كومك تعیین می‌فرمود و در محلی كه شیر فلك چون مار زینهار می‌خواست و از مهابت زاغ كمان سیمرغ پناه به كوه قاف می‌برد، آن حضرت طهارت كامل ساخته دوازده ركعت نماز چاشت به كمال خضوع و غایت خشوع به ادا رسانید و به اعتقاد پاك روی اخلاص بر خاك نهاد و فتح و ظفر از عنایت باری نه از بسیاری لشكر دانسته به دست تأیید تیغ ظفرپیكر از نیام بركشید و روی به سوی لشكر اعدا آورده سورن انداخت. و حول یزدانی و قوت آسمانی سپاه تركمان را پریشان ساخت و اجرام نوربخش فتح و نصرت فروزنده و اعلام دولت و اقبال فرازنده گشت و اعدا چون از ستیز و آویز عاجز شدند رو به راه فرار و گریز آوردند.
و حضرت خاقان سعید بر تیسیر این فتح نامدار كه طراز فتوحات سلاطین كامكار تواند بود شكر نعمای الهی ادا فرمود و به وظیفه سپاسداری قیام نمود و مثال آسمان [مثال؟] به تحریر فتح‌نامه‌ها نفاذ یافت و دبیر روشن‌ضمیر كه
بیت
صریر كلكش در كشف مشكلات جهان‌چنان‌كه نغمه داود در ادای زبور به الماس فكرت درر معانی می‌سفت و آن را در سلك الفاظ و كلمات مرغوب نظم می‌داد و به اطراف ممالك ربع‌مسكون مشتمل بر ذكر فتوح دولت همایون فرستاده می‌آمد.
و آن حضرت فرزند سعادتمند میرزا محمد جوكی بهادر را به رسم تكامیشی نامزد فرمود و امرای كبار و سرداران نامدار ملازم ركاب ظفرانتساب تعیین فرمود و ایشان تا ارض روم و صحرای موش در قفای مخالفان رفتند و آثار تسلط و اقتدار به
ص: 403
ظهور آوردند.
و صاحب ظفرنامه، الطف جهان و اشرف دوران، مولانا شرف الدین علی الیزدی* طاب ثراه در آن یورش ملازم ركاب شهزاده عالی‌جناب، ابو الفتح میرزا ابراهیم سلطان بوده است و می‌فرماید كه آنچه از كمال بسالت و شجاعت و وفور دلاوری و جلادت، در ظاهر سلماس كه معقل و متحصن مخالفان شدید البأس بود به رای العین دیده شد حقّا و حقّا كه اگر عشر عشیر به طریق نقل از افواه استماع رفتی عقل از قبول آن البته ابا نمودی.
رباعی
ز آیین ثبات شاه ابو الفتح به جنگ‌خون شد ز حسد به روز هیجا دل سنگ
این حال ز كوههای سلماس بپرس‌كاز راه صدا شرح دهند از دل تنگ و این واقعه عظیم الشان كه الحق از بدایع وقایع عالم به عظم غرابت ممتاز و مستثنی است به تاریخی وقوع یافت كه از این نظم مستفاد می‌شود.
رباعی
اسكندر تركمان چو عصیان ورزیددارای زمان سزای او واجب دید
از تیغ ابو الفتح چو بگریخت به جنگ‌تاریخ شد از «قدر ابو الفتح» پدید و چون جناب مولوی شرح عظمت آن داستان را به حسن بیان ادا نموده قلم ضعیف رقم نیز سرانجام حكایت را به لطف روایت امام مهره كلام حله اختتام پوشانید.
مصرع
در سخن خوب است حسن اهتمام ص: 404

ذكر شكر حضرت پروردگار و تربیت شاهزادگان كامكار و امرای نامدار و اخبار سایر بلاد و دیار

چون آفتاب فتح و ظفر از مشرق عنایت برآمد و همای همایون‌فال سعادت و اقبال جناح نجاح بازگشاد و تأیید آسمانی به میامن دولت حضرت خاقانی جمعیت تركمان پریشان گردانید و لشكر مغرور مقهور گشت، آن حضرت به مضمون كلام معجز نظام الحمد للّه الذی فضّلنا علی كثیر من عباده رطب اللسان و عذب البیان شد و به عجز و قصور خود اعتراف نموده فتح و ظفر از عنایت حضرت آفریدگار دانست و شكر نعمای الهی به جا آورد و شاهزادگان كامكار و امرای نامدار و بهادران شجاعت پیشه و دلاوران غضنفر اندیشه كه در میدان نبرد و معركه مردان مرد آثار شجاعت و اقتدار ظاهر ساخته بودند همه را به انعام و اكرام معزّز و مكّرم گردانید و پایه قدر همگنان از ایوان كیوان گذرانید.
مصرع
ز بحر كرم گشته غرق نعم
و در این وقت كه اردوی گردون اساس در ظاهر سلماس نشسته بود، از جانب ماوراء النهر و تركستان عرضه داشت و قاصد میرزا الغ بیگ رسید و به موقف عرض رسانید كه میان سلطان محمود اغلان و براق اغلان در مغولستان محاربه عظیم واقع شد و سلطان محمود براق را به قتل آورد.
و هم در آن ایام از خراسان ایلچی آمد و عرضه داشت كه شاهزادگان میرزا مظفر بن میرزا بایقرا و میرزا سنجر بن میرزا پیر محمد كابلی و میرزا عمر شیخ بن میرزا پیر محمد شیرازی جهان فانی را وداع كردند. آن حضرت را از استماع خبر وفات شاهزادگان ملالی عظیم روی نمود. اما جز صبر و تسلیم چاره‌ای نبود. ترویح روح ایشان را اطعام طعام و ختمات كلام ملك علام فرمود.
و از جانب ماوراء النهر باز ایلچی آمد و عرضه داشت نمود كه سلطان
ص: 405
محمود اغلان را محمد غازی در مغولستان قتل كرد.
بیت
كشتی تو و كشتند ترا بهر مكافات‌تا باز كجا كشته شود آن‌كه ترا كشت و پیش از آن‌كه میرزا ابراهیم سلطان به اردوی خاقان عالم‌ستان آید قاصد و عرضه داشت از تخت فارس فرستاده بود و از عزیمت خود به‌طرف ولایت هرموز و اطراف گرمسیرات خبر داده و شاهزاده چون عزیمت نمود، نخست قلعه منوجان را محاصره فرمود و چون به سبب شدت گرما موسم آن یورش نبود، هرموزیان كه متحرزان جهانند قلاع خود محكم ساخته در جزیره جرون خزیدند و دم دركشیدند.
لشكر فارس به جهت عفونت هوا وحدت گرما خراب شده بسیاری از حلیه حیات عاری گشتند و امرای فارس به لطایف حیل صلح‌گونه‌ای شكسته‌بسته درهم بستند و به محقر تحفه‌ای قناعت نموده بازگشتند.

وقایع سنه ثلاث و ثلاثین ذكر نهضت همایون به صوب قلعه النجق و قشلاق فرمودن در قراباغ‌

اشاره

موكب همایون هشتم محرم از ظاهر سلماس با لشكر بی‌حد و قیاس نهضت فرمود و از راه نخجوان میل جانب قلعه النجق نمود و چون آفتاب رایت میمون سایه همایون بر آن ناحیت انداخت و نعال مراكب گردون مواكب آن سرزمین را مشرف ساخت حصنی نمود در رفعت از ایوان كیوان گذشته و قاعده آن با نقطه زمین قرین گشته و لشكر منصور رایت نصرت گشاده و شمشیر ظفر كشیده دایره‌وار گرد قلعه درآمدند و نقطه كردار آن را در میان گرفتند و اهل قلعه را از مشاهده آن حال آتش در جان گرفته دود حیرت به سر برآمد و عجز و قصور خود معاینه دیدند و پیشكش و نثار با اعتذار بسیار بیرون فرستادند و آن حضرت بر حال ایشان بخشوده عزم یورت قشلاق
ص: 406
فرمود و هم از طرف نخجوان به راه گریوه امرودلق دوازدهم محرم.
مصرع
عازم قشلاق قراباغ شد
و نوزدهم صفر در قراباغ فرود آمد و امیر ابو سعید بن امیر قرایوسف به اردوی اعلی رسیده به سعادت بساطبوس استسعاد یافت و عنایت پادشاهانه شامل حال او گشت و حضرت خاقان سعید آن زمستان در قراباغ اران گذرانید و قبه بارگاه عالم‌پناه به اوج مهر و ماه رسانید. پادشاهان جهان و گردنكشان دوران از حدود فرنگ و مصر و شام، رسل و رسایل به هرگونه وسایل به اردوی فلك احتشام فرستادند و حالات و ملتمسات به وسیله امرای عظام عرضه داشتند و مهمات ساخته و انعام و اكرام یافته برحسب اجازت مراجعت نمودند و آن حضرت حكومت مملكت آذربایجان و ضمایم آن را به جانب امیر ابو سعید بن امیر قرایوسف كه چون دولت و اقبال روی امید به درگاه سلطان پناه آورده تفویض فرمود و غایت عنایت درباره او بذل نمود و گوش هوش او را به نصایح پادشاهانه و مصالح خسروانه آراسته گردانید و آنچه از خصایص و خصایل انسانی و فواضل و فضایل باشد بر زبان گوهربار و لفظ دررنثار گذرانید و درّی چند شاهوار در كنار روزگار او یادگار نهاد كه جوهرشناس عقل با كمال معرفت از بیان قیمت آن قاصر است و ناطقه سخن‌سرای قلم با چندان جولان در مضمار بلاغت از شرح فواید و منافع آن عاجز.
بیت
گوهری دادش كه صد جانش بهاست‌معنی جان سخندانش بهاست امیر ابو سعید زمین خدمت به لب ادب بوسیده و جبین طاعت بر خاك عبودیت سوده گفت:
ص: 407
قطعه
رایت و رای تو تا افگنده‌اند از روی لطف‌نور بر چرخ بلند و سایه بر دهر خراب
روشنان سقف گردون فارغ‌انداز احتراق‌ساكنان ربع‌مسكون ایمن‌انداز اضطراب بنده از شمار كدام نیكو خدمتان است كه چندین نوازش و الطاف و پرورش و استعطاف درباره او مبذول فرمایند و انواع عواطف و اصناف عوارف نسبت با او رعایت نمایند.
بیت
تا بر سرم فكندی از لطف خویش سایه‌چون آفتاب تابان گردون مسیر گشتم اكنون بر وفق رای انور و مقتضی فرمان مطاع منطقه مطاوعت و بندگی بسته‌ام و چاكرانه بر آستان خدمت نشسته
مصرع
به هرچه حكم كنی بر وجود من حكمی
و امیر ابو سعید سخنان خاقان پادشاه‌نشان كه طرازنده لباس نیكنامی و فرازنده لوای شادكامی است
مصرع
چون الف در میان جان جا كرد
و همچو دال بر كنار دل نشاند.
مصرع
سخن كز جان برون آید نشیند لاجرم بر دل
و آن حضرت عزم مراجعت جزم فرمود.
ص: 408

ذكر معاودت سلطان ممالك‌ستان از یورش دوم آذربایجان به صوب مملكت خراسان‌

چون مصالح مملكت بر وفق ارادت انتظام یافت و خاطر همایون را از جانب استقامت آن ولایت فراغت حاصل آمد، موكب منصور عزیمت معاودت مصمم گردانید و طنطنه این بشارت به اطراف اقالیم سبعه رسید و یازدهم شعبان «116» از قراباغ اران نهضت فرمود.
نظم
به یمن طالع مسعود و بخت میمون‌فال‌نهاد رو به سوی مستقر عزّ و جلال
به ساعتی كه سعادت شود از آن مسعودبه طالعی كه از آن بخت نیك گیرد فال در وقتی كه خورشید عالم‌افروز چون جمشید به عزم بزم نوروز سراپرده شاهی به شرفخانه خویش آورد و ابر نیسان عقود درر آبدار در دامن باغ و گلزار ریخت و صحن چمن و گلشن به زیور جواهر و لآلی در عدن آرایش یافت و جهان از آثار قوت طبیعی رونق دیگر گرفت و بستان از انوار ربیعی فروغ دیگر پذیرفت.
بیت
بیا كه دهر دگربار از قوای طبیعی‌گرفت در در و گوهر همه بساط ربیعی و رایت ظفرنشان «117» دوازدهم شعبان مظفر و منصور از آب ارس عبور نمود و
______________________________
(116). مكتوبی از مبارز الدین اسفندیار حاكم قسطمونی به شاهرخ سلطان به تقریب تهنیت بر استخلاص آذربایجان از تركمانان در منشآت السلاطین ج 1 ص 213 است و مورخ است در 9 شعبان سنه 833 ه.
(117). نسخه: جمعه دوازدهم.
ص: 409
میرزا بایسنغر دوم رمضان به دار الملك تبریز آمد و عمارات تراكمه خراب فرموده در اوجان به ملازمت حضرت خاقان سعید رسید و اردوی همایون هفتم رمضان به سلطانیه آمد و چند روز میل اقامت فرمود و هلال شوال به سعادت و اقبال جمال نمود و آداب عید صیام در آن فرخنده‌مقام سرانجام یافت و شاهزادگان و ملوك ممالك آفاق به تخصیص فرمان‌فرمایان ولایت فارس و عراق مثل میرزا ابراهیم سلطان و میرزا رستم بهادر و امیر قنا شیرین و امیر چقماق و باقی سرداران و داروغگان اجازت مراجعت یافتند و هریك به سوی شهر و ولایت خود شتافتند و آن حضرت دوم شوال در ضمان عنایت ایزد متعال عازم جانب خراسان شد و میرزا بایسنغر از صاین قلعه، سلخ ذی قعده به رسم ایلغار سوار شد و سمند شاهزاده چون ابر و باد به رفتار درآمد و صاعقه كردار به زخم نعل از آب آتش افروخت و برق كردار بر مسالك و مضایق گذشت و در نشیب و فراز همركاب صبا و همعنان آتش گشت و آن مسافت دورودراز به نه روز درنوردید و هشتم ذی الحّجة در دار السلطنه هرات فرود آمد.
مصرع
همچو خورشید مشرف شد از او بیت شرف
و در این سال، چند صاحب‌كمال از دار محنت و ملال به سرای بقا انتقال نمودند:
شب شنبه پنجم شعبان مولانای اعظم حاوی الفروع و الأصول، صاحب المشروع و المعقول، مولانا جلال الدین یوسف الأوبهی «118» در هرات رحلت نمود و خدمت مولوی اعلم علمای زمان و افضل صنادید جهان بود و جناب سلطان المحققین، برهان المدّققین، مولانا سعد الدین التفتازانی در جبین مبین او انوار فطانتی مشاهده نمود كه در كتابت اجازت او ثبت افتاد كه اگر بر سهو لسان اطلاع یابد بعد از تأمل و احتیاط به تعبیر بیانی یا تغییر بنانی اصلاح فرماید. هرچند خدمت
______________________________
(118). برای شرح احوالش ر ك به حبیب السیر جلد 3 جزء 3 ص 143.
ص: 410
مولوی را مجال این نوع جرأت محال بود، اما جناب مشفق محقق در حق او این عنایت فرمود.
و چون معالی‌مآب مرتضای اعظم، كاشف حقایق العلوم، واقف مواقف المعقول و المفهوم، امیر سید شریف الدین علی الجرجانی غفر اللّه له در شهور سنه تسعین و سبعمایه به موجب فرموده به سمرقند تشریف آورد، روزی بر مسند افادت و تدریس در تفسیر آیت أُولئِكَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ «119» بر زبان گوهرافشان گذرانید كه بعضی شارحان كشاف در معنی علی یعنی استعلا تجویز استعارت تبعیه و تمثیلیه نموده‌اند و آن راست نیست. چه در تبعیه افراد معنی شرط است و در تمثیلیه تركب طرفین لازم. پس استعلا كه معنی مفرد است مستلزم آن است كه در تبعیه مشبه به باشد و تمثیلیه كه مستلزم تركب طرفین است مستلزم آن است كه استعلا مشبه به نباشد و بیان این سخنان در مؤلفات این محقق مشروح است و چون این تجویز جناب افادت‌مآب مولانا سعد الدین فرموده بود و در آن زمان كسی تجویز نمی‌نمود كه بر جناب مولوی اعتراض توان فرمود، این سخن در مجالس خواص و عوام شهرت تمام یافت و به آن رسید كه حضرت صاحبقران آن دو محقق را حاضر گردانید و آغاز مباحثه و معارضه كردند و در اثنای مباحثه، مولانا جلال الدین یوسف اوبهی دخل كرد و جناب مرتضوی در افتتاح انعقاد مجلس همایون از حضرت صاحبقران التماس نموده بود كه كسی از شاگردان جناب مولوی دخل نكند. چون مولانا یوسف مدخل كرد حضرت صاحبقران قهر فرمود و مولانا یوسف را از مجلس بیرون بردند و باز به تعریف استاد محقق درآوردند و امیركبیر درباره مولوی لطف و مرحمت فرمود.
و برادر بزرگوار این فقیر بی‌مقدار- و چون برادر است اگر در ثبت اوصاف و ذكر القاب شروعی رود هرچند مطابق واقع باشد شاید كه توّهم تصّلف چهره صدق
______________________________
(119). سورة البقرة 5.
ص: 411
بعضی خوانندگان را به ناخن سوء الظن خراشد و قلم به رقم میل متهم گردد، بنابرآن به نام مشهور مذكور خواهد شد- مولانا جمال الدین عبد الغفار «120» طاب ثراه در دفع اعتراض جناب مرتضوی جوابی فرموده هرچند بحث استعارت به این كتاب نسبت ندارد، اما به حكم الكلام یجر الكلام از نام مولانا جلال الدین یوسف سخن به این مقام كشید و چون شرح این سخن در میان ارباب عمایم شهرتی تمام دارد، این سخن به نوعی بسطی اختتام خواهد یافت و الأولی ان یعبّر ذلك المبحث بالكلام العربی المبین فانه اوفق بتفسیر كلام رب العالمین. فنقول.
قال صاحب الكشاف: «121» «معنی الأستعلاء فی قوله تعالی علی هدی مثل لتمكّنهم [من الهدی] و استقرارهم علیه و تمسّكهم به. شبهت حالهم بحال من اعتلی الشی و ركبه و قال المحقق التفتازانی یعنی هذه الأستعاره تبعیة تمثیلیة. اما التبعیة فلجریانها اولا فی متعلق معنی الحرف و بتبعیتها فی الحرف و اما التمثیل فلكون كل من طرفی التشبیه حالة منتزعة من عدة الأمور.
و اعترض علیه المحقق الجرجانی بانّ كون علی استعارة تبعیة یستلزم كون الأستعلاء مشبها به و التمثیل المستلزم متركب الطّرفین یستلزم ان لا یكون الاستعلاء مشبّها به لأنه معنی مفرد فلا یجتمعان.
و اجاب عنه المحقق التفتازانی بانّ مبنی التمثیل علی تشبیه صورة منتزعة من عدة امور بصورة اخری كذلك و هذا انّما یوجب اعتبار التعدد فی المأخذ لا فی نفسه و لا ینافی كونه متعلق معنی الحرف.
و المحقق الجرجانی ردّ هذا الجواب فی كتبه بانّ تلك الصورة المنتزعة من عدة امور لا ینتزع بتمامها من كلّ واحد من تلك الأمور بل ینتزع من كل واحد من
______________________________
(120). نسخ: جلال الدین. اما صوابش جمال الدین است (ر ك حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 145) جلال الدین كنیت پدرش اسحق است.
(121). ر ك كشاف مع حاشیه سید شریف جرجانی و هوامش دیگر (طبع بولاق، الطبعة الثانیه سنة 1318) ج 1 ص 109. درین حواشی، كلام جرجانی و تفتازانی خیلی از متن مفصل‌تر است.
ص: 412
تلك الأمور بعض منها فیكون كل من الطّرفین مركّبا بالضرورة و معنی الأستعلاء مفرد فلا یكون مشبّها به.
و قال مخدومی و استادی و اخی: اقول یمكن الجواب عنه بانّ معنی انتزاعها من تلك الأمور هو ان تكون منتزعة من مجموع تلك الأمور و تقارنها و تضامها كالاستعلاء فانّه هیئة حاصلة من تقارن الراكب و المركوب علی الكیفیّة المخصوصة فیكون واحدا منتزعا من عدة الأمور و لهذا صحّ ان یستعار العنقود للثریا مثل ان تقول لاح فی الصبح عنقود ملاحیة فی السماء و قد استعار و النّطاق و الحمایل للكواكب التی حول الجوزاء و ظاهر ان لیس فی هذه الأستعارات الّا تشبیه الهیئة بالهیئة.
چون مبحث مشهور به تقریر مذكور سرانجام یافت، جواد خوش‌خرام قلم عنان رقم به صوب تحریر اسلوب معهود خواهد تافت.
و هم در این سال، جناب شیخ الأسلام خواجه «122» معز الدین «123» خلیل اللّه جامی ولد خواجه جلال الدین محمود بلند كه از اولاد عظام شیخ الأسلام احمد جام قدس سره بود، در ماه شوال، از این منزل اندوه و ملال به جوار رحمت ایزد متعال انتقال كرد و جناب مرحوم در میان فرزندان آن خاندان آیتی بود و در میدان مشایخ خراسان رایتی.
و هم در این سال، جناب قدوه اهل كمال افتخار الحفاظ و القراء و المحدثین، شمس الملة و الدین شیخ الأسلام محمد الجزری* خامس ربیع الأول مرغ روحش در گلشن شیراز به سوی روضه رضوان به صد هزار اعزاز پرواز كرد و جناب مشار الیه در ضبط علم حدیث و حفظ روایت و تحدیث افضل علمای اسلام و اكمل فضلای ایّام بود، حاوی متون تصانیف، جامع فنون تآلیف و كتاب بدایت در
______________________________
(122). ر ك حبیب السیر (ج 3 جزو 3 ص 143) كه غالبا مضمون همین سطور مطلع را به الفاظ خودش بیان نموده.
(123). بعضی از نسخ: ناصر الدین.
ص: 413
مصطلحات علم حدیث* از مصنفات جناب شیخ كتابی است كه در روزگار دوم آن چشم اولوا الابصار ندیده و گوش هوش اهل اعتبار شبیه و نظیر آن نشنیده و در علم قراءت مؤلفات مقبول دارد كه حالا در میان مهره فن به حسن قبول متداول است و آن‌جناب به هر شهر و ولایت كه تشریف حضور ارزانی می‌داشت، علمای روزگار و فضلای امصار به تلّمذ و استفادت از آن‌جناب افتخار می‌نمودند و اولاد صغار و كبار در مجلس آن بزرگوار حاضر می‌ساختند و به قراءت و سماع صحاح ستّه تیمّن و تبرك می‌فرمودند و والد این فقیر مولانا جلال الدین اسحق رحمة اللّه علیه صحیحین را بر جناب شیخ گذرانیده بود و اولاد خود، مولانا جمال الدین عبد الغفار و مولانا شریف الدین عبد القهار «124» و مولانا عفیف الدّین عبد الوهاب و بنده كمینه عبد الرزاق را به آن مجلس حاضر گردانیده و اجازت به طریق معهود ستانیده جزاهم اللّه تعالی خیر الجزاء.
و هم در این سال، سلطان بخت بیگم* بنت حضرت صاحبقران در بلده نیشابور از دار غرور به سرای سرور رحلت نمود و ماه كامرانی در عقده ذنب منخسف شد و خورشید عالم‌افروز منكسف. روزگار غدّار عادت خویش ظاهر كرد و گردون دون سیرت و سریرت خود هویدا ساخت. خلود و بقا در جهان ممكن نیست و امید وفا ازو محال است. جهان خود درمانده بتر از ماست. باران گریه اوست و برق سوختگی دل و رعد ناله.
بیت
از سنگ گریه بین و مگو كان ترشح است‌وز كوه ناله دان و مپندار كان صداست «125»
______________________________
(124). برای ترجمه‌اش ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 197. در سنه 869 وفات كرد. چنان‌كه در آخر وقایع آن سال می‌آید. همچنین رجوع شود به شرحی كه اسفزاری در روضات الجنات راجع به وی نوشته (روضات الجنات ورق 30) [ج 1 ص 113 از انتشارات دانشگاه تهران به تصحیح سید كاظم امام].
(125). ر ك قصاید ظهیر فاریابی ص 62.
ص: 414